مکین

در زبان فارسی، واژه مکین به معنای در حال قرار گرفتن یا موجود بودن است و از ریشه کین به معنای باشیدن و بودن نشأت گرفته است. این کلمه باید به درستی و بدون اشتباهات املایی نوشته شود. معمولاً این واژه در زمان‌های فعلی به کار می‌رود و به وجود یا وضعیت اشاره دارد. هنگام استفاده از این واژه در جملات، باید به ساختار جمله و هماهنگی فاعل و فعل توجه کرد. همچنین در نوشتن متن، رعایت قواعد نگارشی مانند استفاده صحیح از علائم نگارشی اهمیت دارد.

لغت نامه دهخدا

مکین. [ م َ ] ( ع ص ) جای گیر و استوار. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان القرآن ). جای گیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مکان دارنده و صاحب مکان. ( غیاث ) ( آنندراج ): ثم جعلناه نطفةً فی قرار مکین. ( قرآن 13/23 ). فجعلناه فی قرار مکین. ( قرآن 21/77 )

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع. ] (ص. ) جای گزین، جای گیر.

فرهنگ عمید

۱. جا گرفته، جای گیر.
۲. صاحب پایگاه و منزلت.

فرهنگ فارسی

جاگرفته، جایگیر، صاحب پایگاه ومنزلت
( صفت ) آنچه در مکانی جای گیرد جای گزین جای گیر: [ آفریدگار آسمان و زمین و پدید آورنده مکان و مکین... ] ( جامع الحکمتین. ۲ )

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَکِینٌ: صاحب مقام و منزلت
ریشه کلمه:
مکن (۱۸ بار)
«مَکِین» از مادّه «مکانت» به معنای «مقام و منزلت» است، و به طوری که از کلمات «راغب» در «مفردات» و بعضی دیگر از مفسران استفاده می شود: این ماده در اصل «اسم مکان» از مادّه «کَون» است، سپس بر اثر کثرت استعمال، آن را به منزله مادّه فعل قرار داده و «تمکن» از آن مشتق شده است، مانند: «تَمَسْکن» که از مادّه «سکون» است. «مَکِین» به معنای کسی است که صاحب منزلت و «مکانت» است، اساساً باید رسول، شخص بزرگ و فرد بر جسته ای باشد که بتواند نمایندگی و رسالت او را به عهده گیرد، و کاملاً مقرب و نزدیک به او باشد.

جملاتی از کلمه مکین

هوای او چو شهادت پس از خلاف عدو بهر دل اندر مأوی گرفت و گشت مکین
هوس جنون‌زدهٔ نفس به کدام جلوه کمین کند چو سحر به گرد عدم تند که تبسم نمکین کند
کعبهٔ دل‌ گرچه دارد تنگ ارکانش ز سنگ می‌دهد تمکین نشانی در بیابانش ز سنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم