مهلکه

تعریف و معنا:

مهلکه در زبان فارسی به معنای خطر یا موقعیت خطرناک است، این واژه به موقعیت‌ها یا شرایطی اشاره دارد که می‌تواند منجر به آسیب، ضرر یا خطر جدی برای فرد یا گروهی شود.

استفاده در متون دینی و ادبی:

در متون دینی و ادبی، مهلکه به شرایطی اشاره دارد که فرد از نظر اخلاقی یا روحی در خطر قرار دارد. به عنوان مثال، در متون دینی ممکن است به عواقب گناه یا رفتار نادرست اشاره شود که می‌تواند به مهلکه منجر شود.

تفاوت با خطر:

در حالی که خطر به معنای تهدید یا احتمال وقوع یک آسیب است، مهلکه به معنای وضعیتی است که در آن خطر بالفعل وجود دارد و ممکن است به وقوع بپیوندد.

لغت نامه دهخدا

مهلکه. [ م ُ ل ِ ک َ ] ( ع ص ) مهلکة. کشنده: بعد از آنکه هیچ امید نداشتیم و به دفعات در وقایع مهلکه افتاده بودیم و از جان ناامید گشته به همدیگر رسیدیم. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی 174 ).
مهلکه. [ م َ ل َ ک َ / ک ِ ] ( از ع، اِ ) مهلکة. جای هلاک. موضع نابودی و تباهی. جای هلاکی: گفت... همانا که از حکمت نباشد به اختیار در چنین مهلکه نشستن. ( چهارمقاله عروضی ص 115 ). شاهزاده را از ورطه و مهلکه بیرون آوردند. ( سندبادنامه ص 135 ). خلق را در مزله ضلالت و مهلکه جهالت می انداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 289 ).
بعد از آن گفتش که اندر مهلکه
نهی لاتلقوا بایدی تهلکه.مولوی.|| سبب هلاکت. ( یادداشت مؤلف ). سبب هلاکی.

فرهنگ معین

(مَ لَ کَ ) [ ع. مهلکة ] (اِ. ) جای هلاک شدن. ج. مهالک.

فرهنگ عمید

جای هلاک، محل نیستی و تباهی.

فرهنگ فارسی

جای هلاک، محل نیستی و تباهی، مهالک جمع
( اسم ) مونث مهلک جمع: مهلکات.
مونث مهلک جمع: مهلکات

جملاتی از کلمه مهلکه

سربازان هان، هائه‌موسو را کور کرده و برای اعدام به سمت هان می‌برند. گوموآ به آنها حمله کرده و هائه‌موسو را از مهلکه نجات می‌دهد، ولی در نهایت هائه‌موسو بر روی صخره‌ای بلند گیر افتاده و با بدن زخمی و چشمان کور، به داخل رودخانه سقوط می‌کند.

و چنانکه اطبا همت بر ازالت امراض بدن و حفظ صحت آن مصروف گردانیده اند، انبیا نیز نظر همت بر دفع آفات و امراض روح گماشته اند تا او را از ورطات مهلکه و گرداب جهل و نقصان به ساحل نجات و کمال رسانند. مرد خردمند چون به نظر دقیق تامل نماید بر وی روشن شود که مقصود از ارسال مقلدان امانت رسالت تهذیب اخلاق و تطهیر سیر بندگان است.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم