مقوی

مقوی به معنای نیرودهنده و توان‌بخش است و برای چیزی به‌کار می‌رود که موجب افزایش قدرت جسمی یا روحی شود. این واژه در زبان فارسی بیشتر در حوزه طب سنتی و تغذیه کاربرد دارد و بیانگر اثری است که باعث تقویت قوای بدن یا ذهن می‌شود.

در متون پزشکی و دارویی، مقوی به داروها، خوراکی‌ها یا گیاهانی گفته می‌شود که باعث تقویت اندام‌ها، بهبود عملکرد معده، قلب یا اعصاب می‌گردند. برای مثال، برخی گیاهان دارویی یا غذاهای پرخاصیت به عنوان مقوی قلب یا معده شناخته می‌شوند.

کاربرد این واژه تنها به سلامت جسم محدود نیست، بلکه در معنای مجازی نیز به کار می‌رود. سخنی که ایمان را تقویت کند یا رفتاری که روابط اجتماعی را استوارتر سازد، می‌تواند مقوی نام گیرد و بر قدرت‌بخشی معنوی یا فکری دلالت داشته باشد.

لغت نامه دهخدا

مقوی. [ م ُ ق َوْ وی ] ( ع ص ) توانایی دهنده و تواناکننده. ( آنندراج ). قوت دهنده و تواناکننده و استوار و محکم کننده و مضبوطکننده. ( ناظم الاطباء ). نیرودهنده. نیروبخش. نیروبخشنده. قوت دهنده. که قوت آرد. خلاف مضعف. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || تأییدکننده. مؤید. تقویت کننده: ومقوی این قول دلالت لفظ است بر آن... ( کشف الاسرار ج 2ص 519 ). و چون یاسا و آیین مغول آن است که... متعرض ادیان و ملل نه اند و چه جای تعرض است بلکه مقویان اند و برهان این دعوی قوله علیه السلام ان اﷲلیؤید هذاالدین بقوم لاخلاق لهم. ( جهانگشای جوینی ج 1 ص 11 ). و مضمون این خبر مقوی قول ماست. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 412 ). || تسلی دهنده و نوازنده خاطر. ( ناظم الاطباء ). || در اصطلاح پزشکان دارویی است که مزاج عضو را تعدیل کند تا از قبول فضولات بیاساید مانند روغن گل سرخ. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). دارویی که مزاج و قوام عضو را تعدیل کند چنانکه از قبول فضول ریخته شده در آن و آفات ممانعت کند خواه به جهت خاصیتی که در آن است مانند طین مختوم و تریاق و خواه به جهت اعتدال مزاج آن که گرم را سرد و سرد را گرم کند مانند روغن گل سرخ. ( از کتاب دوم قانون ابن سینا چ تهران ص 149 ). هرچه تعدیل کند مزاج و قوام اعضا به حدی که قبول ریختن فضول ننموده ممانعت تواند نمود خواه بالخاصیه باشد مثل گل مختوم یا بسبب تعدیل مزاج باشد. مانند روغن گل سرخ. ( تحفه حکیم مؤمن ).
مقوی. [ م ُق ْ ] ( ع ص ) ستور توانا وگویند فرس مُقْو و گویند فلان قوی مُقْو؛ یعنی فلان خودش توانا و دارای ستور تواناست. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بی توشه. ( مهذب الاسماء ). مرد زاد سپری شده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه به دشت و خشکی فرود می آید. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بلد مُقْو؛ شهر بی باران. ( از ذیل اقرب الموارد ).
مقوی. [ م ُ ق َوْ وا ] ( ع اِ ) مقوا. ( ناظم الاطباء ): ایجاد کلاه نظامی که عبارت است از پوست بخارایی بدون مقوی مشتمل بر کلگی از مخمل سیاه... ( المآثر و الاَّثار ص 129 ). و رجوع به مقوا شود.

فرهنگ معین

(مُ قَ وّ ) [ ع. ] (اِفا. ) قوت دهنده، نیرودهنده.

فرهنگ عمید

تقویت کننده، نیرو دهنده، توانایی دهنده.

فرهنگ فارسی

تقویت کننده، نیرودهنده، توانایی دهنده
( اسم ) ۱ - تقویت کننده توانایی دهنده. ۲ - موید: [ و مقوی این قول دلالت لفظ است بر آن... ] ( کشف الاسرار ۵۱۹:۲ )

ویکی واژه

nutriente
قوت دهنده، نیرودهنده.

جمله سازی با مقوی

تکنیک بهر وری انرژی در منظر شامل استفاده از مواد اقلیمی و محلی، مواد مقوی نباتات در همان محل است که برای کاهش محل پسماندهای گیاهی، ابزارهای دستی به جای نیروهای گازوئیلی است و همچنین ممکن است شامل استفاده از کاشت گیاهان مقاوم در برابر خشکسالی در مناطق بار، خرید مواد و کالا و محصولات از رویانندگان محلی برای کاهش مصرف انرژی در حمل و نقل و تکنیک‌های مشابه باشد.
این آش یکی از آش‌های اصیل ایرانی است که تقریباً در تمامی نقاط کشور طبخ گردیده و بسیار مقوی، ساده و کم هزینه است و معمولاً به عنوان صبحانه یا میان وعده خورده می‌شود و برای شام و ناهار استفاده نمی شود.
اکال در عربی فطر می‌گویند..مردمان جنوب ایران به ویژه در کوخرد هرمزگان اکال را جمع می‌کنند و پس از شستن و تمیز کردن می‌پزند و با برنج یا نان می‌خورند یا آن را کباب می‌کنند. اکال (کارچ) خوراکی خوشمزه و مقوی است. در فصل زمستان و بهار و پس از بارش باران موسمی در (پشتخه‌های) کوخرد به ویژه در پشتخه‌های مدی آباد، (او شیرینو)، و پشتخه جابر و پشتخه ترارو، پشتخه باغ زرد و دشت پاراو و کوه زیر بهترین نوع اکال درست می‌شود.