مفرح

واژه مفرح به معنای شاداب‌کننده یا سرورآور است. این واژه برای توصیف چیزهایی به کار می‌رود که موجب شادی، نشاط، و خوشحالی می‌شوند. به طور کلی، می‌توان گفت که مفرح به هر چیزی که حالتی شاداب و خوشایند ایجاد کند، اطلاق می‌شود.

کاربردهای این کلمه

تفریحات: فعالیت‌ها یا سرگرمی‌هایی که برای تفریح و استراحت انجام می‌شوند، مانند بازی‌ها، سفرها، و فعالیت‌های هنری. این نوع تفریحات می‌توانند به فرد احساس آرامش و شادی بدهند و به عنوان یک راه مؤثر برای فرار از استرس‌های روزمره شناخته شوند.

شخصیت: افرادی که با رفتارهای خود موجب شادی و خوشحالی دیگران می‌شوند، ممکن است به عنوان مفرح توصیف شوند. این افراد معمولاً با حس شوخ‌طبعی، خوش‌برخوردی و مهربانی خود، فضای مثبتی را در اطراف خود ایجاد می‌کنند و می‌توانند دیگران را به خندیدن و شاد بودن ترغیب کنند.

موسیقی و هنر: آثار هنری و موسیقی‌هایی که احساس خوشحالی و شادابی را منتقل می‌کنند. این نوع آثار معمولاً با ریتم‌های شاداب، ملودی‌های دلنشین و مضامین مثبت همراه هستند و می‌توانند تأثیر عمیقی بر روحیه شنوندگان و بینندگان بگذارند.

نامی دخترانه 

این اسم به طور کلی تداعی‌کننده شادی و نشاط است و می‌تواند احساس خوشحالی و انرژی مثبت را به همراه داشته باشد. انتخاب نام مفرح برای یک دختر می‌تواند نمادی از امید، شادابی و زندگی پرنشاط باشد و به او انگیزه دهد تا در زندگی‌اش همواره به دنبال شادی و خوشحالی باشد.

لغت نامه دهخدا

مفرح.[ م ُ رَ ] ( ع ص ) نیازمند محتاج مغلوب. || آنکه نسب او شناخته نگردد و موالات نکرده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کشته که در میان دو ده یا در دشت دوردست یافته شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کشته ای که بین دو ده یافته شود و بعضی گویند این کلمه «مُفْرَج » با جیم است. ( از اقرب الموارد ).
مفرح. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) شادمانی آورنده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به افراح شود.
مفرح. [ م ُ ف َرْ رِ ] ( ع ص ) فرحت دهنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). شادمانی آورنده. هر چیزی که شادمانی آورد و فرح بخشد و خوشحالی دهد. ( ناظم الاطباء ). فرح بخش. شادی آور. مسرت بخش. دلگشا. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): آوازهای خوش مفرح مثل غنا از آن استماع می کردند. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 40 ). هر نفسی که فرومی رود ممد حیات است و چون برمی آید مفرح ذات. ( گلستان ).
- مفرح گری؛ مفرح گر بودن که عبارت از فرحت رسانیدن است. ( آنندراج ):
ندید از غمش تا مفرح گری
به قهقه نیفتاد کبک دری.ملاطغرا ( از آنندراج ).- مفرح نامه؛ نامه فرح انگیز. نامه ای که خواندن آن دل را شادمان و پرنشاط سازد. در شاهد زیر از نظامی مراد منظومه «خسرو و شیرین » است:
مفرح نامه دلهاش خوانند
کلید بند مشکلهاش خوانند.نظامی ( خسرو و شیرین چ وحید ص 2 ). || ( اِ ) ( اصطلاح طب )داروی مقوی دل. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). نام دوای مرکب که شیرین و خوشمزه و خوشبو و مقوی دل و جگر باشد. ( غیاث ). به اصطلاح اطبا، نوعی از مرکبات که اعضای رئیسه را قوت دهد، شیرین و خوشمزه و خوشبودار بود. ( آنندراج ). نام دارویی است. ( از اقرب الموارد ).دوایی که فرح آرد. دوا که اندوه ببرد. مرکباتی از داروها که فرح و انبساط آرد. سَلوان. سَلوانَه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مفرح عبارت از چیزی است که مشتمل باشد بر تصفیه نفس که عبارت از روح حیوانی است و قوتها و فکر و تقویت آلات آنچه ادراک با نفس مجرداست هرچند آلات قوی باشد و از کدورات بعیده و حواس باطنی و ظاهری صحیح باشد ادراک بیشتر می گردد. ( تحفه حکیم مؤمن ). دوایی را نامند که تعدیل مزاج و تلطیف اخلاط و روح حیوانی و نفسانی نماید و حزن را زایل سازد و دماغ را قوت بخشد و حواس را نیکو گرداند و کسالت را دور کند، مانند شراب.( فهرست مخزن الادویه ): اطبا به مفرح اندر زر و سیم و مروارید افکنند و عود و مشک و ابریشم. ( نوروزنامه ). آن کس که از ایشان دور افتد، تسلی از چه طریق جوید و به کدام مفرح تداوی طلبد. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 188 ). پس شربتی بخورد و مفرحی ساختم او را معتدل و یک هفته معالجت کردم. ( چهارمقاله ص 134 ).

فرهنگ معین

(مُ فَ رِّ ) [ ع. ] (اِفا. ) شادی آور، فرح بخش.

فرهنگ عمید

۱. فرح آور، شاد کننده، شادی بخش.
۲. (اسم ) (طب قدیم ) داروی مقوی قلب.

فرهنگ فارسی

فرح آور، شادکننده، داروی مقوی قلب
( اسم ) ۱ - شاد کننده فرح آور فرح بخش. ۲ - دوایی که نشاط بخشد و فرح آورد داروی مقوی دل: [ آن کس که ازیشان دور افتد تسلی از چه طریق جوید و بکدام مفرح تداوی طلبد ? ] ( کلیله. مصحح مینوی. ۱۸۸ ) توضیح دوایی را نامند که تعدیل مزاج و تلطیف اخلاط و روح حیوانی و نفسانی نماید و حزن را زایل سازد و دماغ را قوت بخشد و حواس را نیکو گرداند و کسالت را دور کند مانند شراب ( مخزن الادویه ). یامعجون مفرح: [ معجون مفرح بود این تنگ دلان را مربی سلبان را بزمستان سلب این است. ] ( منوچهری. د. چا. ۲۱۴:۲ ) یا مفرح یاقوت. نوعی شراب که در آن بمقدار کم گرد ساییده شده انواع سنگهای قیمتی ا ز قبیل یاقوت و فیروزه و عقیق و جز آنها را میریختند و عقیده داشتند که موجب نشاط بیشتری است: [ علاج ضعف دل مابلب حوالت کن. که این مفرح یاقوت در خزانه تست. ]
فرحت دهنده شادمانی آورنده

فرهنگ اسم ها

اسم: مفرح (دختر) (عربی) (تلفظ: mofarreh) (فارسی: مفَرِح) (انگلیسی: mofarreh)
معنی: فرح آور، شاد کننده، شادی بخش، ( طب قدیم ) داروی مقوی قلب، شادی آور، نشاط آور، ( در پزشکی قدیم ) داروی تقویت کننده ی قلب و دماغ

جملاتی از کلمه مفرح

شیمل در تمامی دوران بیست و پنج سال تدریس در هاروارد، زندگی تقریباً درویشانه‌ای داشته است و بر اساس اعتقادات خود هیچگاه به دنبال زندگی مادی مفرحی نبوده است.او تا سن نود سالگی از مادرش نگهداری کرد و ازدواج نکرد.
خوش است گریه و آن هم نه گوهری ست، کزو مفرحی بتوان ساخت بهر تسکینم
بیا که صحبت رندان مفرح افتاده است هوای مشرب صافی دلان غبار ندارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت