معتقد به معنای کسی است که به یک عقیده، باور یا نظریه خاصی پایبند است. این واژه معمولاً در زمینههای مذهبی، فلسفی یا اجتماعی به کار میرود و نشاندهنده تعهد فرد به یک سیستم فکری یا ارزشی است. معتقدان معمولاً به اصول و ارزشهای خود احترام میگذارند و در پی تقویت و گسترش این باورها هستند. تشخیص اعتقاد فرد به یک موضوع نیازمند بررسی رفتارها و گفتارهای اوست. افرادی که واقعاً معتقد هستند، معمولاً در اعمال و تصمیمات خود این اعتقادات را منعکس میکنند. همچنین، اشتراکگذاری نظرات و شرکت در فعالیتهای مرتبط با باورهایشان نشاندهنده عمق اعتقاد آنهاست. تعاملات اجتماعی و گفتوگوهای آنها نیز میتواند نشانهگر این موضوع باشد.

معتقد
لغت نامه دهخدا
گر معتقدتر از تو شنیدیم هیچ میر
پس اعتقاد رافضیان رسم و سان ماست.خاقانی.بر کافه معتقدان خدمت و صادقان مودت فرض عین است که بر مبشران این سعادت عظمی به تهنیت خانها نثار و ایثار کنند. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 71 ).
خوردن برای زیستن و ذکر کردن است
تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است.سعدی ( گلستان ).تلخ است پیش طایفه ای جور خوبروی
از معتقد شنو که شکر می پراکنند.سعدی ( کلیات چ مصفا ص 449 ).معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر
کبر رها نمی کند کز پس و پیش بنگری.سعدی.من معتقدم که هر چه گویی
شیرین بود از لب شکربار.سعدی ( کلیات چ مصفا ص 473 ).من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
بنده معتقد و چاکر دولتخواهم.حافظ.چه مولانا در فنون آداب... عدیم النظیر... است خصوصاً در علم دینی و در مهارت و در بحث آن بالای اعتقاد هر معتقدی است. ( تاریخ قم ص 4 ).
- معتقد شدن؛ گرویده شدن. ( ناظم الاطباء ). اعتقاد پیدا کردن. دل بسته شدن:
متفق می شوم که دل ندهم
معتقد می شوم دگربارت.سعدی.- معتقد گردیدن ( گشتن )؛ معتقد شدن:
معتقد گردد از اثبات دلیل
نفی لاتدرکه الابصارش.خاقانی.و رجوع به ترکیب قبل شود. || چیز سخت و درشت. ( آنندراج ). هر چیز سخت و صلب. ( ناظم الاطباء ). || ثابت. ( آنندراج ). ثابت دردوستی. ( ناظم الاطباء ). || آنکه کسب می کندزمین و آب و مال را. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اعتقاد شود.
معتقد. [ م ُ ت َ ق َ ] ( ع اِ ) آنچه بدان اعتقاد داشته باشند. مورد اعتقاد. عقیده. ج، معتقدات. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): و معلوم گشت که سخن ایشان فاسد است و معتقد ایشان باطل. ( کشف الاسرار ج 2 ص 537 ). از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم. ( کلیله و دمنه ). شمه ای از آنچه در کتابهای ایشان مسطور است از معتقد و مذهب ایشان... نوشته شد. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 39 ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
عقیده مند، باعقیده، گرونده.
فرهنگ فارسی
( اسم ) اعتقاد دارنده گرونده: من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا بند. معتقد و چاکر دولتخواهم. ( حافظ ) جمع: معتقدین.
آنچه بدان اعتقاد داشته باشند. مورد اعتقاد عقیده.
دانشنامه عمومی
این تک آهنگ در چارت های، در رتبه اول و در چارت های کانادا، ایتالیا، لهستان، سوئیس، اتریش، جزو ده ترانه اول قرار گرفت.
جملاتی از کلمه معتقد
نزاریا نظر از بودِ خویشتن بردار به قبله معتقدی پس به جهل بت مپرست
نشسته شاد به بزم طرب بدان ماند که خواجه معتقد نشئه قیامت نیست