واژه مضاعف در زبان فارسی به معنای تکرار یا دو برابر شدن یک چیز است. این اصطلاح در زمینههای مختلف، به ویژه در ریاضیات و ادبیات، کاربرد دارد. هنگام به کار بردن این اصطلاح، لازم است که با سایر اجزای جمله هماهنگی داشته باشد. بسته به نوع متن، رسمی، غیررسمی، علمی میتوانید نحوه استفاده و توضیحات مربوط به آن را تغییر دهید. به عنوان مثال، در متون علمی، ارائه توضیحات دقیقتر درباره مفهوم آن مناسبتر است. همچنین میتوانید از قیدهایی مانند به طور کامل، بیش از برای توصیف بهتر استفاده کنید. اگر قصد دارید از این واژه در زمانهای مختلف استفاده کنید، میتوانید از ساختارهای فعلی بهره ببرید. در صورتی که میخواهید درباره مفهوم این واژه آموزش دهید، میتوانید مثالهایی از مضاعفهای عدد ۳ مانند ۶، ۹، ۱۲ ارائه کنید.
مضاعف
لغت نامه دهخدا
- مضاعف شدن؛ دوچندان شدن: مضاعف شود عذاب مهتران بر عذاب کهتران. ( تفسیر نسفی سوره 11آیه 20 ). مضاعف شود بر وی عذاب روز قیامت. ( تفسیر نسفی سوره 25 آیه 69 ).
- مضاعف کردن؛ دوچندان نمودن و دوبرابر کردن و ضعف کردن. ( ناظم الاطباء ): خدای تعالی... آن را مضاعف کند. ( تفسیر نسفی سوره 4 آیه 40 ) مضاعف کرده شود مر ایشان را. ( تفسیر نسفی سوره 57آیه 18 ). اگر یک نیکی بود از بنده مؤمن آن را مضاعف کند. ( از کشف الاسرار ج 2 ص 505 ). یکی از ملوک عرب شنیدم که متعلقان را همی گفت که مرسوم فلان را چندانکه هست مضاعف کنید که ملازم درگاه است. ( گلستان ).
- مضاعف گردانیدن؛ دوچندان ساختن: مضاعف گرداندش خدای تعالی به اصناف بسیار فراوان. ( تفسیر نسفی سوره 2 آیه 245 ). گویند ای پروردگار ما هرکه ما را این پیش آورد مضاعف گردان وی را عذاب در آتش سوزان. ( تفسیر نسفی سوره 38آیه 61 ). وام دهیت خدای را عز و جل وام نیکو مضاعف گرداند آن مر شما را. ( تفسیر نسفی سوره 64 آیه 16 ).
- وردالمضاعف؛ گل صدبرگ. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). رجوع به گل صدبرگ شود.
- نرگس مضاعف؛ نرگس پرپر:
برای دیدن او نرگس مضاعف را
دو چشم گوئی در بوستان چهار شده ست.سیدحسن غزنوی.|| ( اصطلاح حساب ) دوبرابر کردن عدد را مضاعف گویند، مانند ضرب کردن دو عدددر یکدیگر. و رجوع به مفتاح المعاملات چ بنیاد فرهنگ ص 45 و شمارنامه چ بنیاد ص 11 و ترجمه مفاتیح العلوم چ بنیاد ص 179 و ضعف شود. || ( اصطلاح صرف زبان عرب ) فعلی را گویند، اعم از ثلاثی مجرد یا مزید فیه، که عین الفعل و لام الفعل آن از یک جنس باشد مانند: «رد» و «حد» و اگر فعل رباعی باشد باید فاءالفعل و لام الفعل اول آن و همچنین عین الفعل و لام الفعل ثانی از یک جنس باشد. مثل: زلزل و تقلقل. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 888 ). و رجوع به تعریفات جرجانی شود. || مرحوم دهخدا این کلمه را معادل «پرولی فر» فرانسوی گرفته است و آن ازگلهائی است که «دم گل » آنها بر زبر تخمدان گل به رشد خود ادامه میدهد و از گلبرگها و کاس برگ می گذرد و نمو می کند و شکوفه می دهد و با گلهای پربرگی احاطه می گردد.
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
۱- ( اسم و صفت ) دو برابر دوچندان... و چون مخالفان اضعاف مضاعف قزلباش بودند اثری بر سعی وکوشش ایشان مترتب نشد. ۲ - کلمهای ثلاثی ( سه حرفی ) که دو حرف آخرش از یک جنس باشد مانند مد شد.
جملاتی از کلمه مضاعف
مصیبت چون رسد، بر کف مزن کف که بر خود می کنی آن را مضاعف
بهر دو بیت مضاعف کنی همی دینار چنانکه بدره بگردون کشندگاه رحال
از تو نقش امل خویش مضاعف بیند آنکه او پردۀ کژ داد چو چشم احول