مسمط

مسمط یک نوع قالب شعری است که در آن شاعر چند مصراع با قافیه یکسان می‌سراید و سپس یک مصراع با قافیه متفاوت می‌آورد. این ساختار به شکل زیر است:

رشته: چند مصراع هم‌قافیه که به هم متصل هستند.

بند: مصراعی که قافیه‌اش با رشته متفاوت است.

به عنوان مثال، در یک مسمط سه‌تایی (مسمط مثلث) شما سه مصراع هم‌قافیه دارید و سپس یک مصراع با قافیه متفاوت. این الگو می‌تواند به شکل‌های مختلفی مانند چهار مصراع، پنج مصراع و غیره ادامه پیدا کند.

تاریخچه و شاعران معروف

منوچهری دامغانی: اولین کسی که این نوع شعر را سرود.

شاعران دیگر: ناصرخسرو، ملک‌الشعرای بهار، شیخ بهایی و قاآنی نیز در این قالب شعرهایی سروده‌اند.

انواع مسمط

مثلث: ۳ مصراع هم‌قافیه + ۱ مصراع با قافیه متفاوت
مربع: ۴ مصراع هم‌قافیه + ۱ مصراع با قافیه متفاوت
مخمس: ۵ مصراع هم‌قافیه + ۱ مصراع با قافیه متفاوت
مسدس: ۶ مصراع هم‌قافیه + ۱ مصراع با قافیه متفاوت
مثمن: ۸ مصراع هم‌قافیه + ۱ مصراع با قافیه متفاوت

لغت نامه دهخدا

مسمط. [ م ُ س َم ْ م َ ]( ع ص، اِ ) حکمی که رد نشود. حکم روان: حکمک مسمطاً؛أی متمماً. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). أیضاً یقال: خذ حقک مسمطاً؛ أی سهلا مجوزاً نافذاً. ( اقرب الموارد ). || هو لک مسمطاً، أی هنیاً؛ آن برای تو گوارا باد. ( از اقرب الموارد ). || فرستاده ای که بازنگردد. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). || سلک مروارید. || دُر در رشته کشیده شده. ( آنندراج ). || ( اصطلاح ادبی ) نوعی از شعر، و آن چنان باشد که جمع کند ابیات را یک قافیه مخالف قوافی ابیات سابقه. گویند شعر مسمط و قصیدة مسمطة. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). شعری که هر بیت او سه قافیه یا زیاده داشته باشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). در اصطلاح، صنعت شعری است که شاعر در سه مصراع یا بیشتر یک قافیه را رعایت کند و مصرع چهارم را یا مافوق آن را بر حالت خود گذارد، پس مربع و مخمس و مسدس و مسبع و مثمن و متسع از افراد مسمط است. و مسمط صیغه اسم مفعول است از تسمیط که به معنی مروارید در رشته کشیدن باشد. چون درصنعت مسمط در اواخر چند مصراع قوافی متماثل پی هم می آورند به مروارید در رشته کشیدن مناسبتی تمام دارد،یا آن که مسمط از آن گویند که تسمیط در لغت چیزی به فتراک زین بستن است و چون شاعر چند مصرع خود را با بیت دیگری مربوط و منظم میکند گویا که چیزی به فتراک زین بسته است. ( آنندراج ) ( غیاث ). مسمط، مشتق است ازتسمیط و آن در لغت مروارید در رشته کشیدن است و در صنایع چنان است که شاعر مصراعی چند گوید که متفق باشند در وزن و قافیه و در آخر مصراع اخیر که متفق است در وزن، قافیه اصلی بیارد که بنای شعر بر آن کرده است، خواه قافیه اصلی موافق قافیه مطلع باشد یا نباشد، و این مصاریع چند را سمطی نهد بعده هم بر آن شمار ابیات دیگر نویسد غیر قافیه مسمط اول، مگر در مصراع اخیر که قافیه مسمط اول آوردن در آن شرط است و این را نیز سمطی نهد، و هم بر این نمط شعر تمام کند واین کم از چهار روا نیست و بیش از ده لطافت ندارد. پس بر این تقدیر هفت قسم میشود: مربع و مخمس و مسدس و مسبع و مثمن و متسع و معشر. مثال مربع، سمط اول:
ای لب لعل تو به طعم شکر
وی رخ خوب تو به نور قمر
وی قد رعنای تو سرو دگر
خاطرم آشفته به هر سه نگر.
سمط ثانی:
چون لب تو نیست شکردر جهان
ماه نتابد چو تو در آسمان
سرو نخیزد چو تو در بوستان

فرهنگ معین

(مُ سَ مَّ ) [ ع. ] (اِمف. ) ۱ - مروارید به رشته کشیده شده. ۲ - نوعی قالب شعری که پنج مصراع آن به یک قافیه و مصراع ششم به قافیة دیگر باشد.

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) نوعی شعر مرکب از چند بند که قافیۀ مصراع های هر بند با بندهای دیگر متفاوت است ولی قافیۀ مصراع های آخر بندها با هم یکسان است، مانند این شعر: خیزید و خز آرید که هنگام خزان است / باد خنک از جانب خوارزم وزان است آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است / گویی به مثل پیرهن رنگرزان است دهقان به تعجب سر انگشت گزان است / کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار (منوچهری: ۱۵۳ ).
۲. (صفت ) [قدیمی] در رشته کشیده شده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - برشته کشیده ( مروارید و جز آن ). ۲ - ( شعر ) الف - بیتی که بچهار قسم ( پاره ) تقسیم شود و در آخر سه قسم اول شاعر سجع نگاه دارد و در قسم چهارم قافیه آرد شعر مسجع مانند: ای ساربان منزل مکن جز بر دیار یار من تا یک زمان زاری کنمبر ربع واطلال و دمن. ربع از دلم پر خون کنماطلال را جیحون کنم خاک دمن گلگون کنم از آب چشم خویشتن... ( معزی ) ( حدائق السحر ۶۲ - ۶۱ ) توضیح شمس قیس همین شعر معزی را مسجع نامیده و مسمط را بر نوع ذیل اطلاق میکند ولی رشید وطواط مسمط قدیم واصلی را همین نوع اولی داند. ب - شعری شامل چند بند و هر بند شامل چند مصراع بر یک وزن و یک قافیه در حالی که در پایان مصراع آخر قافی. اصلی را - که بنای شعر بر آنست - آورند مثال: خیزید وخز آرید که هنگام خزانست باد خنک از جانب خوارزم و زانست. آن برگ رزان بین که بر آن شاخ زرانست گویی که یکی پیرهن رنگ رزانست. دهقان بتعجب سرانگشت گزانست کاندر چمن و باغ نه گل ماند نه گلزار. ( منوچهری المعجم ) ۳ - حکمی که رد نشود.

جملاتی از کلمه مسمط

ذکر مسمط کنیم و فکر قصیده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم