مستأثر

لغت نامه دهخدا

مستأثر. [ م ُ ت َءْ ث ِ ]( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیثار. رجوع به استئثار و استیثار شود. || برگزیننده چیزهای نیکوبرای خود نه برای یاران خود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || در تداول فارسی زبانان، متألم و متأثر و غمگین و مهموم و متفکر. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( مستأثر ) (مُ تَ ثِ ) [ ع. ] (اِفا. ) ۱ - منتخب. ۲ - مختص. ۳ - متأثر، غمگین.

فرهنگ عمید

مختص، خاص.

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - برگزیننده منتخب. ۲ - مختص: که علوم خلق از آن قاصر است و ا... بدانستن آن مستاثر. ۲ - متالم متاثر غمگین.

ویکی واژه

منتخب، ویژه‌خوار. رانت، رانت‌خوار.
مخت.
متأثر، غمگین.

جمله سازی با مستأثر

اما در سفر دوم که شخصی سالک به مقام ولایت نائل آمده و وجود وی یک وجود حقانی گشته، سفر خود را از موقف ذات آغاز کرده و بسوی کمالات، یکی پس از دیگری پیش می‌رود؛ تا جایی که همهٔ کمالات را مشاهده کرده و جز اسمای مستأثره، همهٔ اسمای حق را می‌آموزد. در اینجا ولایت سالک، تام و تمام شده و ذات و صفات و افعالش، در ذات و صفات و افعال حق فانی می‌گردد؛ به حق می‌شنود و به حق می‌بیند.