برای تعریف مدیر، میتوان تعاریف متعددی ارائه داد، اما سادهترین و کلیترین تعریف این است: مدیر فردی است که مسئولیت هدایت و رهبری یک سازمان، مجموعه یا پروژه را بر عهده دارد. در تعریف آن و وظایف او، به این نکته اشاره شده است که مدیر باید تواناییهایی نظیر استخدام و اخراج کارکنان، برقراری نظم و انضباط، ارزیابی عملکرد، نظارت بر حضور و غیاب، تأیید اضافهکاری و صدور مجوز مرخصی را داشته باشد. فردی است که مسئولیت یک شرکت را بر عهده دارد و وظیفهاش مدیریت آن است. او مسئول کنترل تمامی مدارک، تولیدات، ورود و خروج کالاها، و تدوین برنامههای شرکت میباشد. به عبارت دیگر، وی در شرکت نقش مغز را در بدن ایفا میکند. تمامی فعالیتهایی که در شرکت انجام میشود، تحت نظر او است و هیچ کاری نباید از دید او پنهان بماند. اگر اعضای سازمان بدون مشورت و اطلاع او اقدام به انجام کاری کنند و با مشکلی مواجه شوند، او اولین کسی است که باید پاسخگو باشد. زیرا وظیفه او این است که بر سازمان و پرسنل آن نظارت داشته باشد و از بروز هرگونه اتفاقی که از دید او پنهان بماند، جلوگیری کند.
مدیر
لغت نامه دهخدا
- مدیر بیوتات؛ عریف.
- مدیر پست؛ مدیر پستخانه. که تصدی دفتر پست را به عهده دارد.
- مدیر تشریفات؛ رئیس تشریفات. رجوع به تشریفات شود.
- مدیر تعزیه؛ مدیر شبیه. تعزیه گردان.
- مدیر دبستان؛ متصدی و مسئول دبستان.
- مدیر دبیرستان؛ رئیس دبیرستان.
- مدیر دفتر؛متصدی دایره دفتر در اداره ها و مؤسسه ها. رئیس دبیرخانه.
- مدیر روزنامه؛ مدیر مجله. مدیر مسئول. که مسئولیت مندرجات روزنامه یا مجله با اوست.
- مدیر شبیه؛ شبیه گردان.
- مدیر ضرابخانه؛ امین الضرب. ( یادداشت مؤلف ).
- مدیر مجلس دارالشوری؛ رئیس مجلس. ( مرآةالبلدان ج 1 ضمیمه ص 5 ).
- مدیر مجله. رجوع به مدیر روزنامه در سطور بالا شود.
- مدیر مدرسه؛ مدیر دبستان یا دبیرستان. که مسئولیت اداره مدرسه بعهده ٔاوست.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (صفت ) توانا، لایق.
فرهنگ فارسی
( اسم ) اداره کنند. کاری یا موسسهای ( مدرسه روزنامه باشگاه وغیره ). یا مدیرعامل. کسی که در شرکتی بانکی جمعیتی یا موسسهای از طرف هیات موسس یا هیات مرکزی برای ادار. آن شرکت یا بانک تعیین شود: مدیر عامل جمعیت شیرو خورشید سرخ. یا مدیر کل. کسی که امور چند ادار. وزارت خانه رابعهده دارد. مقام وی پایین تر از معاون وزارت خانه و بالاتر از رئیس است. یا مدیر کلی. مدیر کل بودن مدیریت کل. یامدیر مجلس درالشوری کبری. ( در عهد قاجاریه پیش از مشروطیت ) رئیس مجلس.
دانشنامه عمومی
ویکی واژه
اداره کننده.
مدیرعامل: مدیری که از طرف هیئت مدیره برای ادارة امور جاری شرکت تعیین میشود.
مدیر کل: مدیری که امور یک ادارة کل در یک وزارتخانه یا مؤسسة بزرگ به عهده اوست.
مدیر مسئول: کسی که در مورد شغل یا فعالیت معینی مسئول پاسخگویی نزد مقامهای دولتی
جملاتی از کلمه مدیر
مدیر دایره هفت خانه ی خامه توست تو از پی مداری باز بر ضمیر مدار
الحاد گشته مرکز توحید را مدار شد کفر محض حلقۀ اسلام را مدیر
مدیرنامهٔ نامی کانون به بیچون نامهام چون ساخت ممنون