مخایل

مخایل

نشانه‌ها و علامت‌ها: مخایل به معنای نشانه‌ها یا علامت‌هایی است که می‌توانند به یک موضوع خاص اشاره کنند. این نشانه‌ها می‌توانند در زمینه‌های مختلفی مانند ادبیات، هنر، یا حتی علوم به کار روند. به عنوان مثال، در ادبیات می‌توان به نشانه‌ها و سمبل‌هایی اشاره کرد که برای انتقال معانی عمیق‌تر استفاده می‌شوند.

ابرهایی که باران‌زا هستند: مخایل به شکل ابرهای تیره و انبوه ظاهر می‌شوند و می‌توانند نشانه‌ای از بارش قریب‌الوقوع باشند. شناخت مخایل به عنوان ابرهای بارانی می‌تواند به کشاورزان و افرادی که به پیش‌بینی وضعیت جوی علاقه دارند کمک کند.

لغت نامه دهخدا

مخایل. [ م َ ی ِ ] ( ع اِ ) نشانه ها. علامتها:
شرم و حلم و سخا شمایل او
هر سه ظاهر شد از مخایل او.سنائی.و حمداً للّه تعالی که مخایل مزید مقدرت و دلایل مزیت بسطت هر چه ظاهرتر است. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 14 ). و حسن مخایل این ظفر آن روز دیدم که آن مدبران قصدی پیوستند و از آن جنس اقدامی جایز شمردند. ( کلیله و دمنه ایضاً ص 228 ). گفت مخایل مخاصمت تو با خود و تحیر رای تو در عزیمت تو ظاهر است. ( کلیله و دمنه، ایضاً ص 248 ). مخایل نجابت بر ناصیه او معین و دلایل شهامت بر جبین او مبین. ( سندبادنامه 426 ). و فرزندی را که مخایل رشد و آثار نجابت انوار کیاست و فراست بر جبین او مبین و لایح بود.( سندبادنامه ص 79 ). خلق و خلق او دیباچه لطافت و شمایل و مخایل او فاتحه مصحف ظرافت. ( سندبادنامه ص 149 ). و مخایل مزید مقدرت و دلایل دوام سلطنت آن شاه رای زن از پرتو نور ضمیر این وزیر رای زن هر روز ظاهرتر چهره نمود. ( جوامع الحکایات ج 1 دیباچه ص 7 ). رجوع به مخائل و مخیله شود.

فرهنگ معین

(مَ یِ ) [ ع. مخائل ] (اِ. ) ۱ - نشانه ها، علامت ها. ۲ - ابرهایی که طلیعة باران هستند. ج مخیله.

فرهنگ عمید

۱. ابرهایی که طلیعۀ باران است.
۲. علامات، آثار: مخایل نجابت، مخایل کیاست.

فرهنگ فارسی

ابرهائی که طلیعه باران است، ونیزبه معنی علامات و آثار، چنانکه گونیدمخایل نجابت، مخایل کیاست، جمع مخیله
( اسم ) جمع مخیله: ۱- نشانه ها علامتها: و مخایل مزید مقدرت و دلایل دوام سلطنت آن شاه رای زن از پرتو نور ضمیر این وزیر رای زن هر روز ظاهرتر چهره نمود. ۲ - ابرهایی که طلیع. باران هستند.

ویکی واژه

مخائل
نشانه‌ها، علامت‌ها.
ابرهایی که طلیعة باران هستند. ج مخیله.
مخایل

جملاتی از کلمه مخایل

چون او را بجنبانیدم مرده بود و پی به حیات جاودانی برده. پیر گفت که این همه گریه من بر یاد آن جوان است که هرگز عفت و نظافت و لطف و ظرافت وی از خاطر من نمی رود و حسن شمایل و لطف مخایل او از نظر من غایب نمی شود و تا باشم این راه را خواهم سپرد و چون میرم بدین حال خواهم مرد.
و رای ملک را مقرّر باشد که آن ملاعین را اهلیت این نتواند بود، که نه عقل رهنمای دارند و نه دینی دامن‌گیر. و ملک را بدین خواب شادمانگی می‌باید افزود و صدقات می‌باید داد و هدایا فرمود، که سراسر دلایل سعادت و مخایل دولت دیده می‌شود. و من این ساعت تاویل آن مستوفی بازگویم و پیش مکیدت آن مدبران سپری استوار بدارم، و لاشک هواخواهان مخلص و خدمتگاران یک‌دل برای این کار باشند تا پیش قصد دشمن بازشوند و در دفع غدر خصمان سعی نمایند.
شرم و حلم و سخا شمایل او هر سه ظاهر شد از مخایل او
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم