کلمه مجم به معنای جمعآوری، گردآوری و یا تجمیع است. این واژه در زبان فارسی به طور گستردهای در زمینههای مختلف مورد استفاده قرار میگیرد. به عنوان مثال، در علم مدیریت و اقتصاد، مفهوم این کلمه به معنای تجمیع منابع و اطلاعات به منظور دستیابی به نتایج مطلوب و بهینهسازی فرآیندها به کار میرود. همچنین در حوزههای اجتماعی و فرهنگی میتواند به گردهمایی افراد و تبادل نظر میان آنها اشاره داشته باشد. اهمیت این کلمه در ایجاد تعاملات مثبت و مؤثر میان افراد و گروهها نمایان است. در واقع، مفهوم این واژه نشاندهنده تلاش برای یکپارچگی و همافزایی است، که میتواند به تقویت روابط انسانی و بهبود کیفیت زندگی کمک کند. بنابراین، درک و استفاده صحیح از این واژه میتواند در زندگی روزمره و حرفهای افراد تأثیرگذار باشد و به آنها این امکان را میدهد که به صورت مؤثرتری با یکدیگر تعامل داشته باشند.
مجم
لغت نامه دهخدا
مجم. [ م َ ج َم م / م َ ج ِم م ] ( ع اِ ) آن طرفی از چاه که در وی آب گرد آمده. ( ناظم الاطباء ). مجم البئر؛ آنجای از چاه که به آب رسد و بدان منتهی گردد. ( از ذیل اقرب الموارد ).
مجم. [ م ُ ج َم م ] ( ع ص ) اسب آسوده ای که سواری کرده نشود. ( ناظم الاطباء ). ستور آسایش داده شده. ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
مجم. [ م ُ ج ِم م ] ( ع ص ) آن که پیماید پیمانه سر برآورده. ( آنندراج ). آن که می پیماید پیمانه را و پر می کند آنرا. ( ناظم الاطباء ). آن که پیماید پیمانه سر برآورده بعد پری را. ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ). و رجوع به اِجمام. شود. || آسایش دهنده. آسوده کننده. ( ناظم الاطباء ). آسایش دهنده ستور. ( از منتهی الارب ). || کار نزدیک شده و حاضر گشته. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به اِجمام شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
ویکی واژه
جملاتی از کلمه مجم
چه با ناز و شادی چه با بوی و رنگ چه با عود و مجمر چه با نای و چنگ
سمن به جیب غنا از نوای مطرب ریز تتق به روی هوا از بخور مجمر کش
به مجمعی که تو باشی به شمع حاجت نیست ز نور ز طلعت خویش انجمن بیارایی