متول

لغت نامه دهخدا

متول. [ م ُ ] ( اِ ) نام درختی است که در گرگان رود، به لرک دهند. رجوع به لرک در همین لغت نامه شود.

جمله سازی با متول

💡 وگفت: پدید آرنده چیزها و متولی کارها پیداتر از کارها است و تو می‌خواهی که شریک او گردی.

💡 اگر آدم نیز از این قبیل باشد ممکن است. و انکار این معنی به مجرد آن که خلاف عادت است نتوان کرد. چه خلاف عادت بسیار واقع می شود و این فقیر از جمعی مقبول الروایه شنیده است که دیدیم که طفلی در یزد متولد شد.

💡 ابوعبداللّه قرشی را پرسیدند از توکّل گفت دست بخدای زدن بهمه حالها، سائل گفت زیادت کن گفت هر سببی که ترا سببی رساند دست بداشتن تا حق تعالی متولّی آن بود.

💡 این هست وجودش متعلق به مجازی و آن هست حصولش متولد ز ریایی

💡 اکنون از این تقریر معلوم شد که اصل بدن مردم از خاک است و آن خاک نبات شد و آن نبات غذای حیوان و حیوان غذای انسان و آن غذا نطفه شد و نطفه، علقه و علقه، مضغه شد. آنگاه عروق و عظام پیدا شد، آنگاه متولد شد و بعد از آن بقا یابد یا نیابد.