در زبان فارسی، این واژه از جمله کلمات پرکاربرد و چندوجهی است که در موقعیتهای گوناگون معانی متفاوتی را به خود میگیرد. به طور کلی، این واژه دلالت بر فرآیند آگاه شدن، توجه نمودن و یا درک یک موضوع یا مفهوم دارد. با این حال، بسته به سیاق جمله و نوع کاربرد، میتوان معانی ظریفتر و دقیقتری را نیز از آن استنباط کرد. برای مثال، در یک مکالمه روزمره، ممکن است بشنویم که فردی میگوید متوجه منظورتان شدم که در این حالت، این واژه به معنای درک کردم یا فهمیدم به کار رفته است. از سوی دیگر، ممکن است در یک موقعیت رسمیتر، عبارت متوجه باشید را بشنویم که در این حالت، این واژه به معنای آگاه باشید به کار میرود و نوعی هشدار یا تذکر را منتقل میکند. علاوه بر این، این واژه میتواند به معنای توجه کردن نیز باشد، به این معنا که فرد به چیزی دقت میکند یا به آن اهمیت میدهد. به عنوان مثال، متوجه تغییرات آب و هوا باشید به این معناست که به تغییرات آب و هوا توجه کنید و آنها را زیر نظر داشته باشید. در مجموع، متوجه واژهای چندمعنایی و غنی در زبان فارسی است که با در نظر گرفتن بافت و شرایط کاربرد، میتوان به درک کاملی از مفهوم آن دست یافت.
متوجه
لغت نامه دهخدا
تأیید خدایی به تن او متنزل
اقبال سمائی به رخ او متوجه.منوچهری.متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
متوجهند با ما سخنان بی حسیبت.سعدی.- متوجه شدن؛ روی آوردن: و ثمره و محمدت آن متوجه شده. ( کلیله و دمنه ). و بار دیگر چون برق از میغ متوجه او شد و او را مغافصةً فرو گرفت. ( تاریخ جهانگشا ). تا آنگاه که به جرجان وفات یافت بوقتی که مأمون به عراق متوجه شده بود. ( تاریخ قم، ص 223 ). از کاشان متوجه بلدةالمؤمنین قم شد. ( عالم آرا چ امیرکبیر ص 224 ).
- متوجه گشتن؛ روی آوردن: مبالغتی سخت تمام کردی در آنچه خداوندان سخت فرمودندی تا حوالتی سوی وی متوجه نگشتی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 413 ).
|| در شواهد زیر مجازاًبمعنی مقرر شده و تعیین گردیده و در عهده قرار گرفته آمده است: پانزده هزار هزار درم که از مواجب گذشته بر وی متوجه بود به خویشتن قرار گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 336 ). باقی املاک بفروخت و از عهده بقایا که بر او متوجه بود بیرون آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 366 ). و بواسطه برات مفصل به «التون تمغا» که از اینجا به ولایات می برند تمامت رعایای مواضع بر مقدار متوجه خویش واقف شده اند و می دانند که... ( تاریخ غازان چ کارل یان ص 254 ). || روی گرداننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). روی گردانیده و برگردیده و بازگشته. ( ناظم الاطباء ). || شکست خورده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به توجه شود. || رونده بسمتی. || مسافر. || مشغول. || پرستار و مددکار و توجه کننده و مواظب. ( از ناظم الاطباء ).
متوجه. [ م ُ ت َ وَج ْ ج َه ْ ] ( ع اِ ) محل توجه و محل روی آوردن: پرسید که مولد و منشاء تو از کجاست و مطلب. و مقصد تو کدام است و رکاب عزیمت از کجا میخرامد و متوجه نیت و اندیشه چیست. ( سندبادنامه ص 293 ).
فرهنگ معین
(مُ تَ وَ جِّ ) [ ع. ] (اِفا. ) ۱ - توجه کننده، روی کننده. ۲ - با حواس متمرکز.
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) رو کننده روی آورنده توجه کننده: یکی بباطن که همیشه متوجه بجانب خدای تعالی باشد جمع: متوجهین.
ویکی واژه
با حواس متمرکز.
محل توجه.
جمله سازی با متوجه
وز فوق عالم ملکوتند فوج فوج مرغان معنوی متوجه به دام تو
زان محیط جلال هم گوهری متوجه به سوی ساحل شد