متاسف

کلمه متأسف در زبان فارسی به معنای احساس ناراحتی، پشیمانی یا افسوس به دلیل وقوع یک اتفاق ناخوشایند یا نادرست است. این واژه به طور معمول در مواقعی به کار می‌رود که فردی بخواهد احساس همدردی، پشیمانی یا ناراحتی خود را نسبت به یک موضوع خاص ابراز کند.

کاربرد در مکالمات روزمره:

این واژه معمولاً در جملات ابراز همدردی یا عذرخواهی به کار می‌رود. به عنوان مثال، اگر کسی از یک حادثه ناگوار مطلع شود، ممکن است بگوید: متأسفم که این اتفاق افتاده است.

احساسات مرتبط:

احساس متأسف بودن می‌تواند به احساساتی مانند غم، پشیمانی، یا حتی شرم مرتبط باشد. به عنوان مثال، اگر فردی به دلیل رفتار نادرست خود نسبت به دیگران احساس پشیمانی کند، ممکن است بگوید: متأسفم که این کار را کردم.

استفاده در نوشتار:

در نوشتار رسمی یا ادبی، واژه متأسف می‌تواند برای ابراز احساسات عمیق‌تر و تأثیرگذارتر به کار رود. این واژه می‌تواند به توصیف احساسات شخصیت‌ها در داستان‌ها یا شعرها کمک کند.

لغت نامه دهخدا

متأسف. [ م ُ ت َ ءَس ْ س ِ ] ( ع ص ) دریغکننده و درد خورنده و اندوهگین. ( آنندراج ). کسی که تأسف دارد. ( ناظم الاطباء ). مهموم و محزون و کسی که دریغ می خورد و اندوهگین است. ( ناظم الاطباء ): که عدل او ملجاءملهوفان و فضل او منجای متأسفان است. ( سندبادنامه ص 216 ). پس از همه راضی باشد نه بر هیچ فائت متأسف. ( اوصاف الاشراف ). و رجوع به تأسف و ماده بعد شود.

فرهنگ معین

( متأسف ) (مُ تَ ءَ سِّ ) [ ع. ] (اِفا. ) محزون، مغموم.

فرهنگ عمید

۱. اندوهگین.
۲. دارای احساس دریغ و افسوس.

فرهنگ فارسی

اندوهگین، کسی که دریغ وافسوس میخورد
( اسم ) دریغ خورنده اندوهگین جمع: متاسفین: پس از همه راضی باشد نه بر هیچ فائت متاسف.
دریغ کننده

جملاتی از کلمه متاسف

دیگر روز شریف‌زاده را گفتند: که امروز به جمال خویش کسی اندیش که ما را فراغی باشد. اندیشید که: اگر بی غرض بازگردم یاران ضایع مانند. در این فکرت به شهر درآمد، رنجور و متاسف پشت به درختی بازنهاد. ناگهان زن توانگری بر وی گذشت و او را بدید، مفتون گشت و گفت: ما هذا بشرا ان هذا الا ملک کریم. و کنیزک را گفت: تدبیری اندیش.
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است می‌توان به آخرین بادافزار، خواستگاری، مرد عنکبوتی ۲، فیلم ۴۳، مارجین کال، محاصره، کارآموز، تحلیل این، متاسفم، متنفران و فریدم لند اشاره کرد.
رای گفت برهمن را: شنودم مثل بدکردار متهور که درایذا غلو نماید، و چون بمثل آن مبتلا شود در پناه توبت و انابت گریزد. اکنون بازگوید مثل آنکه پیشه خود بگذارد و حرفی دیگر اختیار کند، و چون از ضبط آن عاجز آید رجوع او بکار خود میسر نگردد و متحیر و متاسف فروماند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم