مبطل

کلمه مبطل در زبان فارسی به معنای باطل‌کننده یا نابودکننده است. این واژه از ریشه بطل مشتق شده است که به معنای باطل شدن یا غیرمعتبر شدن چیزی به کار می‌رود.

کاربردها

در زمینه سحر و جادو: 

در این زمینه، این واژه به موارد یا اقداماتی اشاره دارد که به منظور باطل کردن یا از بین بردن سحر و جادو به کار می‌روند. به عنوان مثال، طلسم مبطل به طلسمی اشاره دارد که برای باطل کردن اثرات سحر استفاده می‌شود.

کاربرد در حقوق:

در زمینه حقوقی این اصطلاح می‌تواند به مواردی اشاره کند که موجب ابطال یک قرارداد یا توافق می‌شود. به عنوان مثال، اگر یک قرارداد بر اساس فریب یا اجبار منعقد شده باشد، آن قرارداد می‌تواند به عنوان مبطل شناخته شود و به همین دلیل بی‌اعتبار گردد.

کاربرد در دین:

در فقه اسلامی، این کلمه به مواردی اطلاق می‌شود که موجب باطل شدن اعمال عبادی مانند نماز یا روزه می‌شود. به عنوان مثال، اگر شخصی در حین نماز عمداً به کاری بپردازد که نماز را باطل کند، آن عمل مبطل نامیده می‌شود.

لغت نامه دهخدا

مبطل. [ م ُ طِ ] ( ع ص ) نقیض محق. ( تاج المصادر بیهقی ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). باطل کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). باطل کننده. خلاف محق. شکننده. تباه کننده. مقابل محق. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ): الذین کفروا ان انتم الا مبطلون. ( قرآن 58/30 ). اقوال پسندیده مدروس گشته... و مظلوم محق ذلیل، و ظالم مبطل عزیز. ( کلیله و دمنه ). رای هر یک بر این مقرر که من مصیبم و خصم من مبطل و مخطی. ( کلیله و دمنه ).
ما خود چو تو صورتی ندیدیم
در شهر که مبطل صلات است.سعدی.- مبطل روزه؛ روزه شکن. ( یادداشت دهخدا ). و رجوع به مبطلات روزه شود.
- مبطل غسل؛ طهارت شکن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مبطلات شود.
- مبطل نماز؛ نمازشکن؛ حدث، مبطل وضو و نماز باشد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مبطلات صلاة شود.
- مبطل وضو؛ تباه کننده وضو، چنانکه خواب و حدث و جز اینها. و رجوع به مبطلات وضو شود.
|| کسی که چیزی گوید و حقیقتی در آن نباشد. ( از ذیل اقرب الموارد ).
مبطل. [ م ُ طَ / م ُب َطْ طَ ] ( ع ص ) باطل شده و ترک شده. || معدوم و ناپدید. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

فرهنگ معین

(مُ طِ ) [ ع. ] (اِفا. ) باطل کننده، خراب - کننده.

فرهنگ عمید

باطل کننده.

فرهنگ فارسی

باطل کننده
( اسم ) باطل کننده:... و متابعت هوا سنت متبوع و ضایع گردانیدن احکام خرد طریق مشروع و مظلوم محق ذلیل و ظالم مبطل عزیز و حرص غالب و قناعت مغلوب... جمع: مبطلین.
باطل شده

جملاتی از کلمه مبطل

پس از نزول این آیت کرا رسد که دعوی علم کیف صفت کند؟ یا حق را جل جلاله محاط و مدرک داند. او که دعوی علم کیف کند، دعوی باطل و مدّعی مبطل است.
شده قاهر محق دین و عاجز مبطل دولت منادی جبرئیل آنجا و قاضی ایزد داور
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم