مانک

لغت نامه دهخدا

مانک. ( اِ )به معنی ماه است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مانگ. ماه. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مانگ شود. || خورشید. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مانگ شود.
مانک. [ ن َ ] ( اِخ ) ناحیتی است [ به هندوستان ] به چین و موسه پیوسته و این هرسه ناحیت را با چینیان حرب است و چینیان بهتر آیند. ( حدود العالم ).
مانک. [ ] ( اِخ ) رجوع به «ابوعبداﷲبن مانک » در همین لغت نامه شود.
مانک. [ ] ( اِخ ) مانک علی میمون ( یا مانک بن علی میمون ) مردی بسیارمال از کدخدایان غزنین بود. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 128 ). و رجوع به همین مأخذ ص 128، 129 و 211 شود.

فرهنگ فارسی

مردی بسیار مال از کدخدایان غزنین بود

فرهنگ اسم ها

اسم: مانک (دختر) (کردی) (تلفظ: manak) (فارسی: مانک) (انگلیسی: manak)
معنی: مانگ، ماه

فرهنگستان زبان و ادب

{park} [عمومی] محفظه ای توری برای نگهداری بچه های کوچک

ویکی واژه

محفظه‏ای توری برای نگهداری بچه‏های کوچک.

جمله سازی با مانک

آنه ویالیتسینا (روسی: Анна Сергеевна Вьялицына؛ زادهٔ ۱۹ مارس ۱۹۸۶ ‏(۳۸ سال)) یک مانکن (فرد) اهل روسیه است.
در باغ نماید قد او سر و کمانکش بر دیده نگارد خط او مشک زره ور
گر مرا سودای آن یار کمانکش نیستی دل ز تیر غمزگان او چو ترکش نیستی
همانکه پار ز عدلت به ‌روم رفت و به شام رود ز رأی تو سال دگر به هند و به چین
گر غالیه خوش بو شد، در گیسویِ او پیچید ور وَسمه کمانکش گشت، در ابروی او پیوست
ندارد جز دونان بر سفرۀ این نانکور مهمانکش که دارد آون از گردون و ناهار است مهمانش