ماندنی

لغت نامه دهخدا

ماندنی. [ دَ ] ( ص لیاقت ) باقی و پایدار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || که زنده خواهد ماند. که استعداد و قدرت حیات و زندگی در او وجود دارد. که زندگی خواهد کرد و از خطر مرگ رهایی یافته است. || قابل دوام. که استحکام و پایداری دارد. || مقیم. ماندگار. مقابل رفتنی.

فرهنگ معین

(دَ ) (ص لیا. ) ۱ - کسی که زنده خواهد ماند. ۲ - قابل دوام. ۳ - مقیم، ماندگار.

فرهنگ عمید

۱. دارای نیت ماندن در جایی: میهمان ها امشب ماندنی هستند.
۲. ماندگار: خاطرۀ ماندنی.
۳. [مجاز] قابل زنده ماندن.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- کسی که زنده خواهد ماند ( مثلا مریضی که قبلا امیدی ببقای او نمانده بود و اکنون شفایافته ). ۲- قابل دوام. ۳- مقیم ماندگار مقابل رفتنی.

ویکی واژه

کسی که زنده خواهد ماند.
قابل دوام.
مقیم، ماندگار.

جمله سازی با ماندنی

غمان خویش را فراموش کن چرا که هیچ چیز در دنیا ماندنی نیست که غمان تو ماند.و شاید که خداوند پس از این با نظر بخشایش نیز بر تو بنگرد.
بده انصاف چون گشتی تو خورشید که خواهی ماندنی بی سایه جاوید
سرانجام بلاها در مسابقه جهانی حاضر می‌شوند و اجرایی به یادماندنی و تأثیرگذار انجام می‌دهند و به دوران اوج خود بازمی‌گردند.
السلام ای بعد ما آیندگان رفتنی برشما خوش باد این غمخانه ناماندنی
منه دل به ماندن براین ماندگان کزین ماندگان ماندنی نیست کس
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دودول یعنی چه؟
دودول یعنی چه؟
لز یعنی چه؟
لز یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز