ماندنی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. ماندگار: خاطرۀ ماندنی.
۳. [مجاز] قابل زنده ماندن.
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
قابل دوام.
مقیم، ماندگار.
جمله سازی با ماندنی
غمان خویش را فراموش کن چرا که هیچ چیز در دنیا ماندنی نیست که غمان تو ماند.و شاید که خداوند پس از این با نظر بخشایش نیز بر تو بنگرد.
بده انصاف چون گشتی تو خورشید که خواهی ماندنی بی سایه جاوید
سرانجام بلاها در مسابقه جهانی حاضر میشوند و اجرایی به یادماندنی و تأثیرگذار انجام میدهند و به دوران اوج خود بازمیگردند.
السلام ای بعد ما آیندگان رفتنی برشما خوش باد این غمخانه ناماندنی
منه دل به ماندن براین ماندگان کزین ماندگان ماندنی نیست کس