لیت: الفبایی است برای نوشتن زبان انگلیسی به خصوص بر روی اینترنت به کار میرود. در این الفبا از کاراکترهای مختلف اسکی برای جایگزین کردن حروف لاتین استفاده میشود. این اصطلاح از واژه (الیت) گرفته شده و نوعی خاص از نوشته سمبولیک یا نشانه ای را توصیف میکند.
لیت
لغت نامه دهخدا
لیت. ( ع اِ ) یک سوی گردن و یک سوی روی و هما لیتان. ( منتهی الارب ). صفحه عنق. آنجا که دو گوش بدان رسد از گردن. ( مهذب الاسماء ).
لیت. [ ل َ ت َ ] ( ع ق ) کاشکی. ( منتهی الارب ). کاچکی. ( ترجمان القرآن ). کاش. ای کاش. کلمه ای است که به وقت آرزوی چیزی گویند. به فارسی ترجمه آن کاشکی باشد و بعضی نوشته اند که لیت برای آرزوی چیزی است که حصول آن ناممکن باشد بخلاف لعل که برای آرزوی چیزی است که حصول آن ممکن باشد. ( غیاث ).
- با هزار لیت و لعل؛ با اگر مگر بسیار.
لیت. [ ل َ ] ( ع مص ) بازداشتن کسی را. برگردانیدن از آهنگ وی. ( منتهی الارب ). بازداشتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ). || کم کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ) ( ترجمان القرآن ).
لیة. [ ] ( اِخ ) ( وادی... ) در لغت نامه های عرب در ماده «حصن » آمده است: حصان قلعةٌ بوادی لیه. تاج العروس هم شرحی نمی دهدو من گمان میکنم رود کوادالت در اندلس باشد. واﷲ اعلم. و رجوع به لبه شود.
لیة. [ لی ی َ ] ( ع اِ ) چوبی که بدان بخور کنند. ( منتهی الارب ).
لیة. [ لی ی َ ] ( اِخ ) رودباری است مر ثقیف را. || کوهی به طائف که اعلای آن ثقیف و اسفل آن نصیربن معاویه راست. ( منتهی الارب ). کوهی به طائف و پیغمبر اکرم هنگام مراجعت از حنین بدانجا آمد و امر داد که حصار مالک بن عوف قائد غطفان را در حضور وی ویران سازند. ( از معجم البلدان ).
لیة. [ ل َی ْ ی َ ] ( ع اِ ) زن. || اتصال. خویشی. ج، لِوی. ( منتهی الارب ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
* لیت ولَعَّل: (قید ) [قدیمی] کاشکی و شاید، بوک ومگر.
فرهنگ فارسی
کلمه ای است درمقام تمنی و آروزی چیزی، کاش، کاشکی
( اسم ) له ( چنانکه دان. انگوری براثر فشار یا بادنحان و کدو و بامیه بسبب پختن بسیار ).
بازداشتن کسی را و برگردانیدن از آهنگ وی.
دانشنامه عمومی
دانشنامه اسلامی
معنی لَا یَلِتْکُم: کم نمی کند - نمی کاهد (کلمه یلتکم از ماده لیت اشتقاق یافته که به معنای نقص است. وقتی گفته میشود لاته، یلیته، لیتا که چیزی از مفعول فعل کم کرده باشد. )
ریشه کلمه:
لیت (۱۷ بار)
حرف تمنّی و طمع است به اسمش نصب و به خبرش رفع میدهد. گاهی در باره غیرمقدور آید مثل. ایکاش پیش از این مرده بودم. و گاهی در باره مقدور نحو. *. گفتهاند ضمیر«لَیْتَها» راجع است بموته اولی یعنی: ایکاش مگر اولی که دردنیا چشیدم کار مرا به پایان میبرد وفانی شده دیگر زنده نمیگشتم مثل.
جملاتی از کلمه لیت
زلف تو دراز خوشتر آید زانروی کان شب که بود با تو دراز اولیتر
لیتنی یوما اخر میتا فی فیه ان فی موتی هناک دوله لا ترتجی
بازار معالیت روا باد، که از خلق من بنده بجز نزد تو بازار ندارم
ای یافته از چهره تو حسن کمالی داده است جمالیت خدا و چه جمالی