لک کردن

لغت نامه دهخدا

لک کردن. [ ل َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) لک کردن جامه را؛ رنگی یا نقطه مخالف رنگ وی بر آن پدید آوردن و چرکین و بی رونق کردن آن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) رنگ نقطه ای از پارچه را بوسیله ای برنگ دیگر در آوردن و چرکین کردن.
رنگی یا نقطه مخالف رنگ وی بر آن پدید آوردن و چرکین و بی رون شدن آن.

ویکی واژه

macchiare

جمله سازی با لک کردن

المنهٔ لله که انگشتری ملک کردند دگرباره در انگشت سلیمان
عرش خدا شد از عزا نو سیه پوش ملک و ملک کردند راحت را فراموش
تاملک کردند آدم را سجود عشقشان یک ذره آمد در وجود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
متمایز یعنی چه؟
متمایز یعنی چه؟
اوشاخ یعنی چه؟
اوشاخ یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز