لوچ به معنای چپ و کج بین است. این واژه در حاشیه لغتنامه اسدی نخجوانی به اشکال مختلفی مانند احول، دوبین و کژچشم اشاره دارد. در واقع، افراد کژبین یا ناراستنگر به عنوان کسانی شناخته میشوند که دچار نواقص بینایی هستند. همچنین، واژههایی مانند کول، لوج و کلیک نیز در این زمینه ذکر شدهاند که به نوعی با این مفهوم ارتباط دارند. کلمات مانند کاج و کاژ نیز به نوعی به اشکال غیرمتعارف بینایی اشاره میکنند. برای نمونه، چشم کاج به معنای نگاهی خاص است که در آن فرد به طرز غیرمتعارفی به دنیا مینگرد. در این میان، واژههایی مانند کلک، کژ و باحَوَل نیز تعریفهای خاص خود را دارند که به نواقص بینایی اشاره میکنند. شایان ذکر است که کلمه کلاذه و شاه کال نیز در این زمینه به کار میروند و به نوعی به وضعیتهای خاص بینایی مربوط میشوند. در نهایت، ارتباط میان این واژهها و کلمات فرانسوی و لاتینی مانند لوش و لوسکوس نشاندهندهی ریشههای مشترک زبانی و فرهنگی آنهاست. این واژهها در مجموع نشاندهندهی تنوع و پیچیدگیهای بینایی انسان و چگونگی تأثیر آن بر ادراک ما از جهان پیرامون است.
لوچ
لغت نامه دهخدا
آن توئی کور و توئی لوچ و توئی کوچ و بلوچ
آن توئی دول و توئی گول و توئی پایت لنگ.لبیبی.شاها ز انتظار زمانی که داریم
چشمان راست بین دعاگوت گشت لوچ.قطران.گوش کر را سخن شناس که دید
دیده لوچ راست بین که شنید.سنائی.فارغ منشین که وقت کوچ است
در خود منگر که چشم لوچ است.نظامی.خویشتن را بزرگ پنداری
راست گویی یکی دو بیند لوچ.سعدی.
لوچ. ( اِخ ) نام ولایتی از ایران زمین. نام سرزمینی:
سراسر به شمشیر بگذاشتند
ستم کردن لوچ برداشتند.فردوسی.و رجوع به فهرست ولف شود.
لوچ. ( اِخ ) ( چم... ) چشمه و مزرعه ای است در شمال آران متعلق به خزل و جزو خالصه است، دراین چشمه ماهی هست. آب چشمه داخل آب ماران شده در دو آب خزل داخل رودخانه گاماسب میشود. صحرای آران ماران علفزار و مرتع خوبی است و در آن شلتوک به عمل می آید. از نهاوند به چم لوچ هفت فرسنگ مسافت و در طرف غربی این شهر واقع است. ( از مرآةالبلدان ج 4 ص 262 ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( صفت ) کسی که چشمش چپ است کج چشم احول دوبین: فارغ منشین که وقت کوچ است در خود منگر که چشم لوچ است. ( نظامی لغ. )
چشمه و مزرعه ایست در شمال آران متعلق بخزل و جزو خالصه است در این چشمه ماهی هست آب چشمه داخل آب ماران شده در دو آب خزل داخل رودخانه گاماسب می شود.
دانشنامه عمومی
ویکی واژه
strabico
دوبین، احول.
جمله سازی با لوچ
خویشتن را بزرگ می بینی راست گفتند یک، دو بیند لوچ
گاو نفست گر در اصطبل هواست گاو قربان کردنت لوچ و هباست
پلنگ از نهالی نمودن عیان ززیلوچه هم شیرهای ژیان