لفا

لغت نامه دهخدا

( لفاً ) لفاً. [ ل َ ف فَن ْ ] ( ع ق ) در لف.در طی. در جوف. جوفاً: رسید وجه را لفا فرستادم.

فرهنگ فارسی

باز کردن پوست آن را و برهنه نمودن و باز گشادن.

جمله سازی با لفا

💡 بوسه زنم بر رخ گلفا مشان احمد و محمود نهم نامشان

💡 دو زلفانت گرم تار ربابم چه میخواهی ازین حال خرابم

💡 گهرفشانان، صدرا، زعشق الفاظت بسا غرور من از گوهر عدن بخورم

💡 بدند پیش و پس خیل رایتت دو گروه مخالفان به نفاق و موافقان به وفاق

💡 حال مخالفان تو از رنج کاسته است تا دیده‌اند طلعت راحت فزای تو

💡 آب مخالفان مده الا زجوی تیغ کابشخور مخالف از حد خنجر است