لغن. [ ل َ ] ( ع اِمص ) خرسندی. || نشاط و جوانی. ( منتهی الارب ). لغن. [ ل ُ ] ( ع اِ ) کرکرانک نزدیک گوش. || گوشت کرانه گوش و گردن. لغد. لغدود. لغنون. || دروغ. یقال: جئت بلغن غیرک؛ اذا انکرت ما تکلم به من اللغة. ( منتهی الارب ). لغن. [ ل َ ] ( اِ )به معنی نان باشد. ( از نسخه ای از لغت نامه اسدی ).
فرهنگ معین
(لَ غْ ) (اِ. ) نان، خبز.
ویکی واژه
نان، خبز.
جمله سازی با لغن
الغنطو (به عربی: الغنطو) یک روستا در سوریه است که در حمص واقع شدهاست.
ابوالعبّاس احمد بن عبدالغنی قُطرُسی شهرتیافته به نفیس قطرسی (۱۱۳۹-۱۲۰۶) ادیب و شاعر مصری در سدهٔ ششم هجری بود که به فقه و فلسفه نیز آشنایی داشت.
اسم هنری کاظمالساهر «قیصر الغناءالعربی» بهمعنای سلطان آواز عرب است.
گر غنی شد جان و عقل از تو عجب نبود از آنک آمدست این از پیمبر «طائف الحج الغنا»
پس از کشته شدن ابوالحجاج در عید فطر، پسرش محمد پنجم معروف به «الغنی بالله» بر جای او نشست، وابن خطیب را