لظی

لظی به معنای زبانه زدن آتش است و در واقع به حرکات و جنبش‌های آتش اشاره دارد که به صورت شعله‌ای و در قالبی زیبا و تماشایی بروز می‌کند. این واژه به نوعی نماد زندگی و انرژی است که در ذات خود، جلوه‌ای از قدرت و زیبایی را در بر دارد. لظی می‌تواند نمایانگر لحظاتی باشد که آتش با شعلۀ خود، فضا را روشن می‌کند و احساساتی چون گرما و امنیت را به انسان منتقل می‌سازد. در واقع، این پدیده در بسیاری از فرهنگ‌ها به عنوان نشانه‌ای از امید و حیات تلقی می‌شود. آتش، به عنوان یکی از عناصر اصلی زندگی بشری، از دیرباز مورد توجه قرار گرفته و در کنار زیبایی‌های خود، توانایی ایجاد تغییرات عمیق و تأثیرگذار در زندگی انسان‌ها را دارد. لذا، لظی نه تنها یک مفهوم ظاهری، بلکه نمادی از تأثیرات عمیق و روحی آتش بر انسان و محیط اطرافش نیز به شمار می‌آید. این زبانه زدن‌ها می‌تواند به مثابه پیامی از طبیعت باشد که به ما یادآوری می‌کند که چقدر به این عنصر وابسته‌ایم و چقدر قدرت آن می‌تواند زندگی ما را تحت تأثیر قرار دهد.

لغت نامه دهخدا

لظی. [ ل َ ظا ] ( ع مص ) زبانه زدن آتش. ( منتهی الارب ) ( دهار ). || شکایت کردن از. ( دزی ).
لظی. [ ل َ ظا ] ( ع اِ ) آتش. ( منتهی الارب ). زبانه آتش. ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( منتهی الارب ). زبانه و لهب آتش. لهب خالص آتش زبانه زننده. آتش که زبانه زند. ( مهذب الاسماء ).
لظی. [ ل َ ظا ] ( اِخ ) ( الَ... ) جهنم. دوزخ. ( منتهی الارب ). نامی است دوزخ را. ( مهذب الاسماء ). طبقه ای از طبقات دوزخ. نام درکه ای در دوزخ. ( ترجمان القرآن جرجانی ). طبقه پنجم از دوزخ و نام هفت طبقه آن بدین شرح است: جحیم، جهنم، سقر، سعیر، لظی، هاویه، حطمه. ( قصص الانبیاء ص 7 ):
از آن دروغ که گفتم کز آل سامانم
از آل سامان کس نیست در لظی یارم.سوزنی.|| ذولظی، موضعی است در شعر هذیل. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(لَ ) [ ع. ] (اِخ. ) ۱ - طبقة پنجم از طبقات جهنم. ۲ - دوزخ.

فرهنگ عمید

۱. جهنم، دوزخ.
۲. آتش دوزخ.

فرهنگ فارسی

۱- ( اسم ) طبق. پنجم از طبقات دوزخ. ۲- ( اسم ) جهنم دوزخ: از آن دروغ که گفتم کز آل سامانم از آل سامان کس نیست در لظی یارم. ( سوزنی لغ. )
آتش. یا زبانه آتش

ویکی واژه

طبقة پنجم از طبقات جهنم.
دوزخ.

جملاتی از کلمه لظی

صرت خریفا و من لظی کبدی یحول صیفا شتاء بغداد
عجایب بین رخش خلد جنانست و نیران تلظی فی جنانی
امشب چه باشد قرن‌ها ننشاند آن نار و لظی من آب گشتم از حیا ساکن نشد این نار من
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال سنجش فال سنجش فال راز فال راز فال مکعب فال مکعب