قوزک

لغت نامه دهخدا

قوزک. [ زَ ] ( اِ مصغر ) مصغر قوز. || استخوان برآمده ساق پا. غوزک. رجوع به غوزک شود.

فرهنگ معین

(زَ ) (اِمصغ. ) قسمت برآمدة استخوان مچ پا.

فرهنگ عمید

برآمدگی استخوان مچ پا.

فرهنگ فارسی

مصغر قوز یا استخوان بر آمده ساق پا غوزک.

جمله سازی با قوزک

-رگ به رگ شدن قوزک پایش هنگامی که در تور یونان سال ۲۰۰۵ از روی صحنه به پایین پرت شد.
در ساق پای جانداران مهره‌دار دو استخوان وجود دارد که استخوان بزرگ‌تر و قوی‌تر درشت‌نی و استخوان باریک‌تر و ضعیف‌تر نازک‌نی نام دارد. به درشت‌نی، استخوان قلمِ پا هم گفته می‌شود. این دو استخوان، زانو را با قوزک پا پیوند می‌دهند.
-پرش از روی صحنه در میان جمعیت و در رفتگی قوزک پا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
باوانم
باوانم
چیپ
چیپ
شهرت
شهرت
فال امروز
فال امروز