قورت دادن به معنای فروبردن یک لقمه یا جرعه از گلو است و در زبان ترکی به واژهای به این نام اشاره دارد که به معنای جرعه و نوشیدنی میباشد. این واژه به نوعی در فرهنگهای مختلف وجود دارد و نشاندهنده عمل مهمی است که در زندگی روزمره ما به وقوع میپیوندد. قورت دادن نه تنها به فرآیند بلعیده شدن مواد غذایی اشاره دارد، بلکه میتواند به یک نوع عمل نمادین نیز دلالت کند که در آن فرد به طور غیرمستقیم احساسات یا افکار خود را قورت میدهد و در واقع به نوعی از بیان آنها خودداری میکند. این مفهوم میتواند در موقعیتهای اجتماعی و فرهنگی مختلف به کار رود و به ما یادآوری کند که چگونه برخی از احساسات و تجربیات ممکن است درون ما باقی بمانند و از بیان آنها طفره برویم. در ادبیات نیز، این واژه گاهی به عنوان استعارهای برای نمایش چالشهای زندگی و نحوه مواجهه با آنها به کار میرود. به عنوان مثال، در برخی داستانها، شخصیتها مجبور میشوند تجارب تلخ یا شیرین خود را قورت دهند و با آنها زندگی کنند، در حالی که در زندگی واقعی نیز ما گاه مجبور به تحمل مسائل و مشکلاتی هستیم که نمیتوانیم به سادگی از آنها عبور کنیم. بنابراین، این واژه و مفهوم آن در زمینههای مختلف میتواند معانی عمیقتری را به همراه داشته باشد و به ما کمک کند تا درک بهتری از زندگی و چالشهای آن پیدا کنیم.
قورت
لغت نامه دهخدا
- قورت دادن؛ فروبردن لقمه یا جرعه از گلو و با لفظ دادن استعمال میشود و با لفظ انداختن بمعنی لاف زدن است. ( فرهنگ نظام ).
- قورت مال؛ لاف زن. ( فرهنگ نظام ).
- امثال:
دو قورت و نیم بالا دارد یا باقی دارد یا دو قورت و نیمش باقی ه؛ بکسی که با تمتعی فراوان از کسی یا چیزی هنوز ناسپاس است گویند. ( امثال و حکم دهخدا ).
قورت. ( ترکی، اِ ) با اشباع بمعنی کرم که آن را به عربی دودگویند. ( سنگلاخ ). || گرگ. ذئب. ( سنگلاخ ).
قورت. [ ] ( اِخ ) تیره ای از ایل اینانلو [ از ایلات خمسه فارس ]. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 86 ).
قورة. [ ق َ رَ ] ( اِخ ) دهی است با شبیلیة. ( منتهی الارب ). دهی است از اشبیلیه اندلس. ابوعبداﷲ محمدبن سعیدبن احمدبن رزقون قوری محدث بدان منسوب است. ( از معجم البلدان ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) آن مقدار مایعات که با یک بار فرو بردن نوشیده شود، جرعه، قلپ: یک قورت آب خوردم.
فرهنگ فارسی
تیره ای از ایل اینانلو
ویکی واژه
فرو دادن چیزی در گلو.
جمله سازی با قورت
نه چکر شمر ال جفادن نه من اُلم قورتولوم نه یتر فریادیمه بیر نامسلمان الوداع
خون دو جهان بخورد یک کاسه و باز زنقحبه همان دو قورت و نیمش باقی است
زود ناقورت ز صورت دور کن آنگهی آئینه دل نور کن