قصود
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
جمله سازی با قصود
دل و جانش چو در حق گشت واصل همه مقصود ما را کرد حاصل
چو مقصودم نخواهد گشت حاصل نه دیده خواهم و نه جان و نه دل
کنون خضر از محمد گشت واصل کزو مقصود کل بینی تو حاصل
آخر روزی دلت به درگه برسد جان تو به مقصود تو ناگه برسد
داند او مقصود من در این سفر آنکه سازم کعبه را زیر و زبر