قرایح

فرهنگ معین

(قَ یِ ) [ ع. قرائح ] (اِ. ) جِ قریحه.

فرهنگ عمید

= قریحه

فرهنگ فارسی

جمع قریحه
( اسم ) ۱ - طبیعت طبع ۲ - ادراک اندر یافت ۳ - طبع شعر و نویسندگی: تا کسوتی زیبنده از دست باف قریحه خویش درو پوشم.جمع: قرایح ( قرائح ) قریحه خراشیدن. ( مصدر ) بقریحه خود فشار آوردن: متکلفی خاطر رنجانیده است و قریحت خراشیده.

ویکی واژه

قرائح
جِ قریحه.

جمله سازی با قرایح

قرایح همه همچون رویه نامطبوع طبایع همه همچون قریحه ناموزون
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تسخیر
تسخیر
نجات
نجات
مجال
مجال
با دقت
با دقت