قامه

لغت نامه دهخدا

قامه. [ م ِه ْ ] ( ع ص ) شتر رونده در زمین. || شتر سردر هوادارنده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج، قُمَّه ْ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
قامه.[ م َ ] ( ترکی، اِ ) خنجر کلان گرجی. ( ناظم الاطباء ).
قامه. [ م َ ] ( اِخ ) نام کوهی است در نجد. ( معجم البلدان ج 7 ).

فرهنگ معین

(مَ یا مِ ) یکی از اجزا و عناصر خاتم.

فرهنگ فارسی

( اسم ) خنجر کلان گرجی.
نام کوهی است در نجد.

جمله سازی با قامه

و گفت: اگر بندهٔ همه مقامها بپاکی خود بگذارد هستی حق هیچ آشکارا نشود تا هرچه ازو فرو گرفته است با او ندهند.
و معنی وراثة النبوة ان تقوم مقامه فیها الا انّها تنتقل الیه بالموت کما ینتقل المال، یقال ورث فلان شرف ابیه اذا قام مقامه فیه، و ذلک معنی‌
افسر دارای دو دیوان شعر بوده‌است که نزدیک به هفت هزار بیت شعر داشته‌است. بخشی از آن‌ها تا امروز انتشار یافته‌است. نثر او با اسلوب مقامه‌نگاری و نثری پرآرایه است.
سید محمدتقی موسوی خوانساری (زاده اردیبهشت ۱۲۶۷در خوانسار – درگذشته شهریور ۱۳۳۱ در همدان) از فقهای قرن چهاردهم هجری و از مطرح‌ترین شاگردان آخوند خراسانی و سید محمد کاظم طباطبایی بود. وی نماز جمعه را در قم اقامه می نمود.
چون این دعوت شنوده شد و اینصورت نموده آمد، عضوها همه گوش گشت و دعویها همه فراموش، گفتند ای جوان غریض نقاب دعوی از روی معنی بردار که صورت شک و گمان بی اقامه بینه و برهان درست نیاید، جوان این بیت را بر بدیهه گفت و این در در حال بسفت.
به دلیل درخواست مراجعان و کمبود فضای مسجد قبا، تعدادی از منازل اطراف مسجد خریداری شد و بنایی وسیع‌تر در چهار طبقه به منظور اقامهٔ جماعت و فعّالیت‌های اسلامی ساخته شد.