فروزیده

کلمه «فروزیده» از ریشه «فروز» گرفته شده است که به معنای «درخشان، روشن، تابنده» است. این واژه در فارسی برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که نور یا تابش دارد و به نوعی روشن و تابان است. بنابراین این کلمه بیشتر به ویژگی نورانی یا درخشان یک شیء، صحنه یا شخصیت اشاره دارد.

در متون ادبی و شعری، «فروزیده» معمولاً برای توصیف چهره، چشم، آسمان یا حتی لحظه‌ای که روشن و تابان است به کار می‌رود. این واژه بار معنایی مثبت دارد و حس زیبایی، امید و شکوه را منتقل می‌کند. در مکالمات روزمره کمتر استفاده می‌شود، اما در نوشته‌های ادبی و توصیفی کاربرد فراوان دارد.

به‌طور استعاری، «فروزیده» می‌تواند نماد روشنایی درونی، فضیلت یا امید باشد. وقتی کسی یا چیزی «فروزیده» توصیف می‌شود، معمولاً منظور درخشش اخلاقی، معنوی یا برجستگی مثبت او است. بنابراین این واژه هم جنبه فیزیکی (نور و تابش) دارد و هم معنای انتزاعی و ارزشی (نورانیت و برتری) را منتقل می‌کند.

لغت نامه دهخدا

فروزیده. [ ف ُ دَ / دِ ] ( ن مف ) روشن شده. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( برهان ). رجوع به فروزیدن شود. || موصوف گشته. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). موصوف. ( برهان ) ( از فرهنگ دساتیر ). رجوع به فرهنگ دساتیر ص 258 شود.

فرهنگ معین

(فُ دِ ) (ص مف. ) افروخته، روشن شده.

ویکی واژه

افروخته، روشن شده.

جمله سازی با فروزیده

ز خام و پخته تهی گشت جان من باری مدد مدد تو چنین آتشی فروزیده