فراخ دست

کلمه فراخ دست در زبان فارسی به معنای گشاده دست است و به طور کلی به ویژگی‌هایی از جمله سخاوت،بخشش و حمایت مالی اشاره دارد.

تعریف و معنا:

این کلمه به معنای کسی است که در امور مالی و مادی سخاوتمند و بخشنده است. این عبارت به نوعی به توانایی و تمایل فرد برای کمک به دیگران و صرف هزینه در راه‌های نیکوکارانه اشاره دارد.

کاربرد در توصیف شخصیت:

این عبارت برای توصیف افرادی به کار می‌رود که در کمک به دیگران، صرف هزینه برای خیر و نیکی و یا حمایت از دوستان و خانواده دست و دلباز هستند. به عنوان مثال، می‌توان گفت: او فردی فراخ دست است و همیشه در کمک به دیگران پیشقدم می‌شود.

استفاده در ادبیات و شعر:

در ادبیات فارسی، فراخ دست به عنوان صفتی مثبت برای توصیف شخصیت‌های نیکوکار و سخاوتمند به کار می‌رود. شاعران و نویسندگان معمولاً از این عبارت برای تمجید از افرادی که در زندگی خود به دیگران کمک می‌کنند، استفاده می‌کنند.

تفاوت با تنگ دست:

در مقابل این کلمه، عبارت تنگ دست وجود دارد که به معنای فردی است که در امور مالی و مادی محدودیت دارد و نمی‌تواند به راحتی به دیگران کمک کند. این دو عبارت در کنار یکدیگر برای مقایسه شخصیت‌ها به کار می‌روند.

معنای مجازی:

فراخ دست همچنین می‌تواند به معنای گشاده‌دستی در جنبه‌های غیرمالی نیز به کار رود، مانند گشاده‌دستی در محبت، دوستی و حمایت از دیگران.

لغت نامه دهخدا

فراخ دست. [ ف َ دَ ] ( ص مرکب ) فراخ آستین. جوانمرد. بخشنده. ( برهان ). توانگر. ( یادداشت بخط مؤلف ). فراخ آستین. صاحب ثروت. دولتمند. ( آنندراج ). رجوع به فراخ آستین شود. || فراخ دامن. ( آنندراج ). رجوع به فراخ دامن شود. || صاحب همت. ( برهان ) ( انجمن آرا ).

فرهنگ معین

(فَ. دَ ) (ص مر. ) ۱ - کریم، بخشنده. ۲ - توانگر، ثروتمند.

فرهنگ عمید

۱. = فراخ آستین
۲. توانگر.

فرهنگ فارسی

۱ - جوانمرد بخشنده صاحب همت ۲ - توانگر دولتمند ثروتمند ۳ - فراخ دامن.

ویکی واژه

کریم، بخشنده.
توانگر، ثروتمند.

جملاتی از کلمه فراخ دست

فراخ دخل شود هر که او بتو نگرد فراخ دست شود هر که تو بدو نگری
۱۲۴. ای که در خواب خوشی از بیداران بیندیش، ای که توانایی در رفتن داری با همراه ناتوان بساز، ای که فراخ دستی با تنگدستان مراعات کن. دیدی که پیشینیان چه کردند و چه بردند؟ رفتند و جفا بر مظلومان سرآمد و وبال بر ظالمان بماند. راست خواهی، درویشی به سلامت به از پادشاهی به چندین علامت.
ابوحفص گوید فقر درست نیاید کس را تا آنگاه که دادن دوستر ندارد از ستدن و سخا نه آنست که فراخ دست تنگ دست را چیزی دهد، سخا آنست که از نیستی سخاوت کند با آنک دارد.
عیش و طرب از مایه هستی خیزد هستی گل از فراخ دستی خیزد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم