عود در زبان به معنای چوب و همچنین بازگشت یا ظهور دوباره علائم بیماری است. در فرهنگ عمومی، عود به مادهای خوشبو اطلاق میشود که با سوزاندن آن، عطر دلپذیری در فضا منتشر میگردد. این ماده در مراسم مذهبی، رایحهدرمانی و مدیتیشن به کار میرود و به ایجاد فضایی آرام و معنوی کمک میکند. در حوزه پزشکی نیز، واژه "عود" به معنای بازگشت علائم بیماری پس از یک دوره بهبودی است که میتواند برای بیمار نگرانکننده باشد. در واقع، این اصطلاح به دو جنبه متفاوت اشاره دارد که یکی به حوزه روانی و روحی مربوط میشود و دیگری به جنبههای جسمی و پزشکی. عود به عنوان یک ابزار معنوی و درمانی، در فرهنگهای مختلف ارزشمند است و در کنار آن، در پزشکی میتواند نشاندهنده چالشها و پیچیدگیهای بهبودی باشد.

عود
لغت نامه دهخدا
عود. [ ع َ ] ( ع اِمص ) بازگشتن. ( غیاث اللغات ). مراجعت. برگشت. ( ناظم الاطباء ). بازگشت: ناصرالدین پیش از عود رسول به سرای خلد تحویل کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 216 ). به وقت عود سلطان حال او اعلام دادند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 361 ).
تو مرده زنده کنی گر به عهد بازآیی
که عود یار گرامی به عود جان ماند.سعدی. || دوباره بازگشت. ( ناظم الاطباء ).
- عود دادن؛ برگردانیدن. مسترد داشتن. عودت دادن. رجوع به عود شود.
- عود کردن؛ بار دیگر پدید آمدن، مانند عود کردن مرض و جز آن.
عود. [ ع َ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ عائد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به عائد شود.
عود. [ ع َ ] ( ع ص، اِ ) کلانسال از شتر و گوسپند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سالخورده از شتر و گوسفند، و آن در صورتی است که از نظر سن از «بازل » و «مخلف » گذشته باشد. ( از اقرب الموارد ). هرگاه سن شتر از «مخلف » درگذرد وی را عود گویند. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 34 ). مؤنث، عودة. ج، عِوَدَة، عیدَة است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): و چون بزرگ شود [ بچه ناقه ] و دندان ناب او بزرگ شود، نر را عود خوانند وماده را عودة، و آن در 14سالگی بود. ( تاریخ قم ص 177 ). در مثل گویند: اًن جرجر العود فزده وقراً ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد )؛ یعنی اگر مانند شتر کلانسال بار کشید، بار آن را زیاد کن. ( ناظم الاطباء ). در مثل گویند: زاحم بعود أو دع؛ یعنی در حرب از پیران ماهر و آزموده استعانت بجوی. ( از منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || راه دیرینه، و مهتری قدیم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). راه و سروری قدیم. ( از اقرب الموارد ). || دوم در مهتری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ثانی البدء. ( تاج العروس ). || رجع عوداً علی بدء،و عوده علی بدئه؛ یعنی بازگشت به همان راه که آمده بود، أی رفتنش هنوز منقطع نشده که بازگردید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و نیز رجع عوداً و بدءً بهمین معنی است. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || لک العود؛ باید که بازگردی و عود کنی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). عُوادة. عَودة. رجوع به عوادة و عودة شود.
فرهنگ معین
[ ع. ] (اِ. ) ۱ - چوب، شاخة بریده شده از درخت. ۲ - بربط، از سازهای زِهی با کاسه ای بیضی شکل و دسته ای سرکج. ۳ - نامِ درختی که در هند می روید، چوب آن قهوه ای رنگ و خوش بو می باشد.
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] بازگشتن، بازگردیدن، برگشتن.
۱. چوبی خوش بو و قهوه ای رنگ که هنگام سوختن بوی خوش می پراکند.
۲. (زیست شناسی ) =* عود هندی
۳. (موسیقی ) = بربط
* عود هندی: (زیست شناسی ) درختی با چوب قهوه ای رنگ که هنگام سوختن بوی خوش می پراکند و معمولاً در هند و هندوچین می روید، سندهان، انجوج.
* عود قماری: نوعی عود منسوب به قمار یا کمار (شهری در هندوستان ).
فرهنگ فارسی
جمع عائد جمع عائده
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
عود در اوستا وهوکرته ( Vohukereta ) و در پهلوی هوکرت ( Hukart ) نامیده شده است.
• رودکی:
• نظامی:
• منوچهری:
دود عود حاوی آلاینده های مختلفی از جمله گازهای کربن منوکسید، نیتروژن اکسید، اکسیدهای گوگرد، ترکیب آلی فرار و ذرات سمی قابل جذب جامد همچون هیدروکربن آروماتیک چندحلقه ای و سمیت فلزی به ضخامت ۱۰ تا ۵۰۰ نانومتر است. در مقام مقایسه، چوب صندل هندی ( چوب صندل مادهٔ اولیه و عمدهٔ تولید همهٔ عودها است ) دارای بالاترین میزان انتشار آلایندگی و پس از آن چوب آگار ژاپنی و چوب آگار تایوانی است در حالی که چوب صندل بدون دود چینی حاوی کمترین میزان انتشار آلایندگی است.
تحقیاتی که در سال ۲۰۰۱ در تایوان و با اندازه گیری سطوح هیدروکربن آروماتیک چندحلقه ای انجام شد نشان داد که سوزاندن چوب های عود در محیط های با تهویه ضعیف عامل عمدهٔ تجمع آهستهٔ مواد سرطان زا از جمله بنزوپیرن در معابد بودایی است. این مطالعه و بررسی همچنین نشان داد که در دود عود، ترکیبات آلیفاتیک آلدئید که سرطان زا و جهش زا هستند وجود دارد.
دانشنامه آزاد فارسی
چوبی معطر و قهوه ای رنگ محصول درخت عود، که هنگام سوختن بوی خوش می دهد و مصرف دارویی نیز دارد. بوی خوشِ این چوب به سبب شیره های صمغی است که در داخل سلول های آن است و گاهی از این صمغ در عطرسازی استفاده می کنند. درخت عود در چین، هند و دیگر کشورهای گرمسیری کاشته می شود، و آن را پس از قطع کردن مدتی در زمین دفن می کنند تا خالص شود. بهترین عود، سخت و سنگین است و سفیدی کمی دارد و به رنگ سیاه کبود است. از نوع قهوه ای آن در مُنَبّت کاری استفاده می شود.
عود (موسیقی). عود
نوعی ساز دسته کوتاه و بی دستانی متعلق به جهان عرب (از مغرب تا عراق)، که نیای مستقیم لوت اروپایی است، و کلمۀ «لوت» نیز از نام عربی آن (العود) برگرفته شده است. معمول ترین نوع آن پنج رشته سیم دارد که نزد اجراکنندگان از همه محبوب تر است؛ از این ساز در انواع و اقسام موسیقی های هنری، محلی، و مردمی استفاده می شود.
دانشنامه اسلامی
از آن به مناسبت در بابهای طهارت و حج نام برده اند.
موارد مستحب عود کردن
خوش بو کردن بدن و لباس به عود مستحب است.
موارد اختلاف عود کردن
در حرمت یا کراهت خوش بو کردن بدن و کفن میّت به غیر کافور و ذریره، همچون مشک و عود اختلاف است.
موارد حرام عود کردن
...
[ویکی الکتاب] معنی مَعَادٍ: بازگشت گاه - محل بازگشتن - زمان بازگشتن (کلمه معاد اسم محل عود، یا اسم زمان عود است)
تکرار در قرآن: ۳۹(بار)
رجوع و برگشتن. راغب آن را بازگشتن بعد از انصراف میداند آیات قرآن مؤیّد اوست زیرا محل استعمال آن در قرآن نوعاً در بازگشت به شیء اول است مثل. هر که بازگردد خدا از وی انتقام میکشد.. اگر با فساد بازگردید به انتقام بازگردیم. ولی در مجمع ذیل آیه اول فرموده: عود به معنی رجوع است، عیادت مریض برگشتن به سوی اوست برای استفسار حال، ترکههای سبز را عود گوید که پس از بریدن دوباره عود میکنند و میروند. قاموس و اقرب نیز معنای اولی آن را رجوع مطلق گفتهاند. اعاده: برگرداندن.. از زمین خلقتان کردیم، در آن بر میگردانیمتان و از آن بار دیگر شما را بیرون میآوریم. معاد: مصدر میمی و اسم زمان و مکان است و آن در آیه. اسم مکان و مراد از آن چنانکه گفتهاند مکّه است یعنی: آنکه قرآن را بر تو فرض کرده که بخوانی و تبلیغ کنی حتماً تو را به شهر خویش باز خواهد گرداند. رجوع شود به «ردد».
ویکی واژه
بربط، از سازهای زِهی با کاسهای بیضی شکل و دستهای سرک
نامِ درختی که در هند میروید، چوب آن قهوهای رنگ و خوش بو میباشد.
بازگشتن.
بازگشت.