عشق یا دلدادگی، حسی است که به معنای دوست داشتن فرد یا چیزی خاص به کار میرود. به طور کلی، این کلمه یک باور و احساس عمیق، شدید و لطیف است که با مفاهیم صلح و انساندوستی همخوانی دارد. با این حال، این واژه در شرایط مختلف معانی متفاوتی را به خود میگیرد. علاوه بر عشق رمانتیک که ترکیبی از احساسات و تمایلات جنسی است، انواع دیگری از آن نیز وجود دارد، از جمله نوع عرفانی، افلاطونی، مذهبی، عشق به خانواده، همسر، فرزند و دوستان. در واقع، این واژه میتواند برای بیان علاقه به هر چیز دوستداشتنی و شادیآور، از جمله فعالیتهای مختلف و احساسات گوناگون، مورد استفاده قرار گیرد.
عشق
لغت نامه دهخدا
عشق. [ ع َ ش َ ] ( ع اِ ) ج ِ عَشَقة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به عشقة شود.
عشق. [ ع ِ ] ( ع مص ) عَشَق است درتمام معانی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). به حد افراط دوست داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). بسیار دوست داشتن چیزی. ( غیاث اللغات ). رجوع به عَشَق شود.
عشق. [ ع ِ ] ( ع اِمص ) شگفت دوست به حسن محبوب، یا درگذشتن ازحد در دوستی، و آن عام است که در پارسایی باشد یا در فسق، یا کوری حس از دریافت عیوب محبوب، یا مرضی است وسواسی که میکشد مردم را بسوی خود جهت خلط، و تسلیط فکر بر نیک پنداشتن بعضی صورتها. ( منتهی الارب ). یامرضی است از قسم جنون که از دیدن صورت حسن پیدا میشود، و گویند که آن مأخوذ از عَشَقه است و آن نباتی است که آن را لبلاب گویند، چون بر درختی بپیچد آن را خشک کند، همین حالت عشق است بر هر دلی که طاری شود صاحبش را خشک و زرد کند. ( از غیاث اللغات ). اسم است از مصدر عشق [ ع َ ش َ / ع ِ ]، و آن بمعنی افراط است درحب از روی عفاف و یا فسق، و گویند اشتقاق آن از عشقه است بمعنی لبلاب که بر درخت می پیچد و ملازم آن میباشد. ( از اقرب الموارد ). بیماریی است که مردم آن را خود به خویشتن کشد و چون محکم شد بیماری باشد با وسواس مانند مالیخولیا. و خود کشیدن آن به خویشتن، چنان باشد که مردم اندیشه همه اندر خوبی و پسندیدگی صورتی بندد و امید اصل او اندر دل خویشتن محکم کند و قوت شهوانی او را بر آن مدد میدهد تا محکم گردد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). به معنی بسیار دوست داشتن است، و گران سنگ، بلنداقبال، بلندبالادست، چابک دست، آتش دست، جوانمرد، دریادل، دل افروز، بنده نواز، گره گشای، سخت بازو، سرکش، بی پروا، بی قرار، ستم پیشه، غیور، شورانگیز، شعله خوی، هستی سوز، جگرسوز، عالم سوز، خانه سوز، خانه پرداز، خونخوار و خون آشام از صفات اوست. و با لفظ باختن، سنجیدن، ورزیدن، خاستن، روئیدن و نشاندن مستعمل است. ( از آنندراج ). بسیاری ِ محبت. ( تاج المصادر بیهقی ). دوستی مفرط و محبت تام، و آن در روانشناسی یکی از عواطف است که مرکب میباشد از تمایلات جسمانی، حس جمال، حس اجتماعی، تعجب، عزت نفس و غیره. علاقه بسیار شدید و غالباً نامعقولی است که گاهی هیجانات کدورت انگیز را باعث میشود، و آن یکی از مظاهر مختلف تمایل اجتماعی است که غالباً جزو شهوات بشمار آید. ( فرهنگ فارسی معین ). پشک و اشتیاق و محبت و دوستی بسیار، و مهر و بیقراری و دوستاری صورت خوب و خوشگل. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
فرهنگ اسم ها
معنی: علاقه شدید قلبی
جملاتی از کلمه عشق
بگفت این و بزد یک نعره آنگاه بیفتاد آن زمان در عشق یک تاه
از فیلمهای معروف او میتوان به بازی در فیلم عشق اشاره کرد.
که بد منصور اندر عشق جانان حقیقت نور عشقش بود دوجْهان