عزت یک واژه عربی است که به معنای احترام، کرامت، و شرافت به کار میرود. این واژه به مفاهیم مرتبط با ارزش و مقام انسانی اشاره دارد. عزت به معنای داشتن مقام و منزلت بالا در جامعه، برخورداری از احترام و اعتبار، و احساس ارزشمندی در خود است.
به عنوان مثال عزت نفس به معنای احترام به خود و احساس ارزشمندی درونی است. افرادی که اعتماد بنفس بالایی دارند، به خود و تواناییهایشان اعتماد دارند و در روابط اجتماعی خود احساس راحتی بیشتری میکنند.
در دین اسلام، این واژه به عنوان یک صفت خداوندی شناخته میشود و مسلمانان تشویق میشوند که به یکدیگر احترام بگذارند و عزت یکدیگر را حفظ کنند.
عزت. [ ع ِزْ زَ ] ( ع اِمص ) عظمت و بزرگواری و ارجمندی و ارج و سرافرازی. ( ناظم الاطباء ). ارجمندی. ( المصادر زوزنی ). کرامت. ( زمخشری ). بزرگی. عزة.رجوع به عزة شود: عزت این خاندان بزرگ سلطان محمود را نگاه باید کرد. ( تاریخ بیهقی ص 392 ).
(عِ زَّ ) [ ع. عزة ] ۱ - (مص ل. ) سربلند شدن، گرامی شدن. ۲ - (اِمص. ) سربلندی، سرافرازی.
۱. [مقابلِ ذلّت] عزیز شدن، گرامی شدن، ارجمند شدن.
۲. ارجمندی، احترام.
۳. (اسم ) [قدیمی، مجاز] خداوند.
عزیزشدن، گرامی شدن، ارجمندشدن
۱ - ( مصدر ) ارجمند گشتن گرامی شدن. ۲ - ( اسم ) ارجمندی سرافرازی عزیزی. یا عزت نفس. منااعت شرافت: عزت نفسش جریحه دارشده.
اسم: عزت (دختر، پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: ezzat) (فارسی: عِزت) (انگلیسی: ezzat)
معنی: سرافرازی، ارجمندی، بزرگواری، عزیز و گرامی بودن، سربلندی و ارجمندی در مقابلِ ذلت، احترام، بزرگداشت، گرامی داشت، تکریم، ( در قدیم ) ( به مجاز ) خداوند، گرامی و عزیز بودن، سربلندی و ارجمندی
💡 ادب جمعی از علومی است که با استفاده از عقل و تفکر انسان را در برخوردها مصون از ناهنجاریها نگاه میدارد و موجب عزت او میشود.
💡 در کوی مجاز هرکه شد راهسپر کی خواری و عزت کندش هیچ اثر
💡 بنده ام خواه قبولم کن و خواهی رد، ازآنک عزت و خواری در کوی وفا یکسانند
💡 عزت ملک خانم اشرفالسلطنه (۱۸۶۳ در کرمانشاه - ۱۹۱۴ در مشهد) عکاس ایرانی دوران قاجار بود که از او به عنوان یکی از نخستین زنان عکاس و روزنامهنگار آن دوره یاد میشود. او همچنین مسئولیت پاکنویس خاطرات همسرش اعتمادالسلطنه را به عهده داشت و پس از فوت اعتمادالسلطنه این کتابچه را که توقیف شده بود از مظفرالدین شاه پس گرفت و تا پایان عمر از آن نگهداری کرد.
💡 او در حدود سال ۱۱۰۰ هجری قمری در دربار شاه سلطان حسین صفوی اقامت گزید. ورودش به اصفهان مصادف با اواخر سلطنت شاه سلیمان صفوی و عمدهٔ شهرت و جاه و عزتش در عهد شاه سلطان حسین بوده و فتنه افغانها را درک کردهاست، اما معلوم نیست چگونه از این مهلکه جان به در بردهاست.