عاقلانه
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
جمله سازی با عاقلانه
یا عشوهٔ کودکانه میخر به سخن یا تن زن و عاقلانه صبری میکن
بیمار عشق را چه مداوا کند طبیب تعلیم عاقلانه مده گو مرا ادیب
یا حلقه ارادت ساغر به گوش کن یا عاقلانه ترک در می فروش کن
به اعتقاد شنو پند سودمند عبید که او همیشه ترا پند عاقلانه دهد
تو با ساز ساز ار زمانه نسازد گهی عاقلانه گهی عاشقانه