در حوزه حقوق و ثبت، اصطلاح طلق به معنای وضعیت آزاد و بدون قید و شرط است. در زمینه املاک، ملک طلق به ملکی اطلاق میشود که صاحب آن میتواند هر نوع تصرفی در آن انجام دهد، بدون اینکه هیچ گونه محدودیت قانونی یا شرعی برای او وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، ملکی که نه در رهن قرار دارد و نه به عنوان وثیقه استفاده شده است، و همچنین مالکیت آن به طور کامل و بدون هیچ گونه شراکتی به یک شخص تعلق دارد. این نوع ملک به صاحب خود این امکان را میدهد که به طور کامل از آن بهرهبرداری کند و بدون نگرانی از مسائل قانونی، اقداماتی از قبیل فروش، اجاره یا تغییر کاربری آن را انجام دهد. در واقع، چنین ملکی نماد آزادی کامل در تصرف و مدیریت اموال به شمار میرود و از دیدگاه حقوقی به عنوان یک دارایی ارزشمند تلقی میشود.
طلق
لغت نامه دهخدا
- طلق ِ حلال باردان؛ مجموع بمعنی شراب، طلق بمعنی خالص و حلال بمعنی بیرون آمده و باردان به بای موحده صراحی باید دانست که بر معنی هر دو لفظاول کسب لغات معتبره گواهی نمیدهد، و دیگر آنکه شراب را که حرمت آن منصوص است حلال گفتن کفر است. فقیر مؤلف گوید که طِلق مجازاً بمعنی شراب و طلق حلال عبارت است از شراب مثلث که مباح است و آن شیره انگور باشد که دو ثلث آن به جوشیدن بسوزد و یک ثلث بماند سکرنمی آورد و منافع آن قریب بخمر است یا آن طلق ( بکسر )بمعنی آنچه برآمده باشد از چیزی موصوف و حلال صفت آن، پس مجموع صفت و موصوف مضاف به سوی ناردان به نون که مخفف اناردانه است یعنی آب حلال که برآمده است از دانه های انار یا آنکه حلال یا تخفیف را مخفف حلال بتشدید گویند درست بتواند شد چرا که شراب گشاینده سده ها و مَسامات است. ( غیاث ) ( آنندراج ).
- ملک طلق؛ ملک حلال و خالص.
|| بری. بیرون. گویند: انت طلق؛ ای خارج و بری. ( منتهی الارب ).
- طلق اللسان؛ تیززبان. ( منتهی الارب ). به گفته ابوحاتم.
- طلق الوجه؛ خندان و گشاده روی. ( منتهی الارب ).
|| ( اِ ) سنگی سپید و براق که چون بکوبند توبرتو جدا شود ( صحیح بفتح است ). رجوع به طَلْق شود.
طلق.[ طَ ] ( ع اِ ) آهو. ج، اطلاق. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || سگ شکاری. || ( ص ) ناقه بر سر خود گذاشته. ( منتهی الارب ). شتر غیرمقید.
- طلق الوجه؛ خندان و گشاده روی. ( منتهی الارب ). گشاده روی. ( مهذب الاسماء ). خوشرو. بشاش.
- طلق الیدین؛ جوانمرد گشاده دست. ( منتهی الارب ). سخی: رجل ٌ طلق الیدین؛ مردی گشاده دست. ( مهذب الاسماء ).
- طلق اللسان؛ تیززبان. ( منتهی الارب ).
- فرس طلق الیدالیمنی؛ اسب که در دست راست آن سپیدی نباشد. خلاف مُحَجّل. ( منتهی الارب ).
- فرس طلق ( ناقة طلق ) احدی القوائم؛ اسبی که دست و پای سفید دارد و یکی نه. ( مهذب الاسماء ).
- لسان طلق؛ زبان تیز. زبان فصیح. ( منتهی الارب ).
- لیل طلق؛ شب خوش نه گرم و نه سرد. ( منتهی الارب ). روز و شب معتدل. ( منتخب اللغات ).
- یوم طلق؛ روز خوش هوا نه گرم و نه سرد. ( منتهی الارب ). روزی نه گرم و نه سرد. ( مهذب الاسماء ).
فرهنگ معین
( ~. ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) رها شدن، رها شدن زن از قید عقد ازدواج. ۲ - (اِ. ) درد. ۳ - درد زادن.
(طِ لْ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - حلال، روا. ۲ - خالص. ۳ - چیزی که کس دیگری در آن شریک نباشد.
فرهنگ عمید
درد زایمان.
۱. تیز.
۲. بی بند.
۳. گشاده.
ویژگی ملکی که کس دیگر در آن شریک نباشد و در تصرف خود شخص باشد.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) رها شدن از عقد نکاح. ۲ - ( اسم ) درد. ۳ - درد زادن درد زه.
دور گردیدن و رفتن
دانشنامه عمومی
طلق، معرب تلک پارسی است و به صورت تالک ( Talc ) در زبان های اروپایی آمده است. در زبان هندی اَبهراکا ( abhraka ) گفته می شود و محلول آن در طب سنتی کاربردهای فراوانی دارد.
طلق یک کانی دگرگون است که از دگرگونی کانی هایی مانند سرپانتین، اولیوین، پیروکسن و آمفیبول در حضور دی اکسید کربن و آب تشکیل می شود. که در این صورت آن را طلق کربناتی می نامند. طلق در اثر واکنش آب پوشی یون ها و کربن گیری سرپانتین به شکل زیر تشکیل می شود:
در اثر واکنش بین دولومیت و سیلیس نیز طلق تشکیل می شود این واکنش در فشار و دمای دگرگونی سنگ ها در اثر مجاورت دولومیت و سیلیس اتفاق می افتد و اصطلاحاً به آن اسکرن کردن دولومیت می گویند.
همچنین طلق از واکنش بین کانی های کلریت منیزیمی و کوارتز در شیست آبی و اکلوژیت طی واکنش های دگرگونی تشکیل می شود.
در این حالت میزان تولید طلق و کیانیت بستگی به میزان آلومینیم دارد اگر آلومینیم بیشتر باشد کیانیت بیشتری خواهیم داشت.
این کانی را می توان به فراوانی در آمریکا، غرب اروپا در کوه های آلپ بخصوص در ایتالیا و در آسیا در محل هایی که پوسته زمین دچار شکستگی شده مانند سمت رشته کوه هیمالیا، پاکستان، هند، کشمیر و نپال و... یافت.
همچنین طلق کربناتی را می توان در نقاط دیگری از زمین مانند غرب استرالیا، خاورمیانه، عمان، ترکیه و... پیدا کرد.
از طلق در صنایعی مانند کاغذسازی، صنایع کائوچو، صنایع سرامیک، روغن سر، تولید مواد چرب و روان کننده، تولید کابل برق، صنایع غذایی، رنگ و تولید پوشش، پلاستیک سازی، لوازم آرایشی بهداشتی، کاربردهای دارویی و... استفاده می شود.
دانشنامه اسلامی
یکی از شرائط مبیع آن است که طلق باشد.
در مکاسب آورد: مراد به طلق سلطنت تام بر ملک است بطوری که مالک بتواند آن چه خواهد نسبت به ملک خویش انجام دهد و در این مورد مطلق العنان باشد.
← آثار شرط طلق
۱. ↑ المصباح المنیر، ج۲، ص۱۵.۲. ↑ مجمع البحرین، ص۴۵۶.۳. ↑ مکاسب (شیخ انصاری)، ص۱۶۳.
جابری عرب لو، محسن، فرهنگ اصطلاحات فقه فارسی، ص۱۲۴. رده های این صفحه: اصطلاحات فقهی | فقه | معاملات
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲۳(بار)
[ویکی فقه] طلق (درد). طَلق به معنای درد زایمان می باشد.
از آن به مناسبت در باب طهارت نام برده اند.
حکم خون قبل از زایمان
خونی که زن پس از درد زایمان و پیش از تولد نوزاد می بیند نفاس نیست. در اینکه استحاضه است یا حیض، اختلاف است.
اقل طهر بین نفاس و حیض
همچنین بنابر قول دوم آیا فاصله افتادن کمترین مدت پاکی (ده روز) بین حیض و نفاس، شرط است یا نه، اختلاف می باشد. بنابر قول به اشتراط، در صورتی که بین حیض و نفاس کمتر از ده روز فاصله بیفتد، حیض به شمار نمی رود.
[ویکی فقه] طلق (ملک). طِلق، ملک آزاد است.
طِلق عبارت است از مالی که مالکش می تواند در آن هر نوع تصرفی بکند؛ اعم از فروختن، اجاره و عاریه دادن، بخشیدن و مانند آن. بنابر این، مال رهنی و وقفی و نیز کنیزی که از مولایش صاحب فرزند شده طِلق به شمار نمی روند.
احکام مرتبط
از آن در باب تجارت و وقف سخن گفته اند.
← در تجارت
۱. ↑ مجمع البحرین، واژه «طلق». ۲. ↑ نائینی، المکاسب و البیع، ج۲، ص۳۷۳.۳. ↑ کتاب المکاسب، ج۴، ص۲۹-۳۱.
...
ویکی واژه
حلال، روا.
خال
چیزی که کس دیگری در آن شریک نباشد.
رها شدن، رها شدن زن از قید عقد ازدوا
درد.
درد زادن.
جمله سازی با طلق
قدر مطلق سیارک برابر ۱۳٫۸۰ است.
ذات مطلق برتر از اشیاء لاست هوی مطلق برتر از الا و لاست
شد مقید مقوم از مطلق وجه مطلق مقید است، الحق