در زبان فارسی، ضمیر به واژههایی اطلاق میشود که به جای اسمها استفاده میشوند. این ضمایر به چند دسته تقسیم میشوند. فرانام، واژهای است که میتواند جایگزین یک گروه اسمی شود؛ به عنوان مثال، به جای اینکه بگوییم سهراب را دیدم و به سهراب گفتم، میتوانیم بگوییم سهراب را دیدم و به او گفتم. لازم به ذکر است که این واژه در زبان فارسی به معنای وجدان، وجود، نهان و درون، یعنی خود است. در زبان فارسی، این واژه نوعی واژه است و نقش خاصی ندارد، اما میتواند مانند اسم در جمله نقشهای مختلفی ایفا کند. ضمایر فارسی شامل هشت نوع هستند: شخصی، مشترک، اشاره، پرسش، مبهم، تعجب، شمارشی و ملکی.
ضمیر
لغت نامه دهخدا
ضمیر. [ ض َ ] ( ع اِ ) درون دل. ( منتخب اللغات ). اندرون دل. درون. باطن انسان.طَویّت. دل. ( مهذب الاسماء ). ج، ضمائر
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. اندیشه و راز نهفته در دل.
۳. (ادبی ) در دستور زبان، کلمه یا حرفی که به جای اسم قرار می گیرد و دلالت بر شخص یا شی ء می کند.
* ضمیر منفصل: (ادبی ) در دستور زبان، ضمیری که به تنهایی ذکر می شود، مانند من، تو، او، و آن.
* ضمیر متصل: (ادبی ) در دستور زبان، ضمیری که به تنهایی استعمال نمی شود و به آخر اسم یا فعل می چسبد، مانند «م»، «ت»، و «ش» در «کتابم»، «کتابت»، و «کتابش».
* ضمیر غایب: (ادبی ) در دستور زبان، ضمیری که دربارۀ شخصی که حضور ندارد به کار برود مانند او، وی، و ایشان.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - باطن انسان اندرون دل. ۲ - آن چه در خاطر بگذرد اندیشه. ۳ - وجدان. ۴ - سر پنهان راز جمع: ضمایر ( ضمائر ). ۵ - کلمه ای که جای اسم قرار گیرد و دلالت بر شخص یا شئ کند. یا ضمیر اشاره. ضمیریست که کسی یا چیزی را با اشاره نشان دهد و آن دو صیغه دارد: این برای اشاره به نزدیک آن برای اشاره به دور: فریب دشمن مخور و غرور و مداح مخر که این دام زرق نهاده است و آن کام جمع گشاده. توضیح فرق ضمیر اشاره با اسم اشاره آنست که پس از اسم اشاره اسم آید: این خانه آن کتاب ولی ضمیر اشاره تنها استعمال شود. یا ضمیر اضافه. در حالت اضافه آید از این قرار: - م - ت - ش - مان - تان - شان مانند: دخترم دخترت دخترش دخترمان دخترتان دخترشان. یا ضمیر شخصی. ضمیری که یکی از سه شخص را برساند یا به عبارت دیگر دلالت کند بر متکلم مخاطب غایب و آن بر دو قسم است: متصل و منفصل. یا ضمیر فاعلی. از اقسام ضمیر شخصی متصل است و آن دال بر فاعل است از این قرار: - م - ی - د - یم - ید - ند مانند: می روم می روی می رود می رویم می روید می روند. یا ضمیر متصل. ضمیریست که تنها ذکر نشود و آن بر دو قسم است: ضمیر فاعلی ضمیر مفعولی و اضافی. یا ضمیر مشترک. ضمیریست که با یک صیغه در میان تکلم و مخاطب و غایب مشترک باشد و همیشه مفرد استعمال شود مانند: خود خویش خویشتن: من خود آمدم تو خود آمدی او خود آمد... یا ضمیر مفعولی. از اقسام ضمیرشخصی متصل است و آن دال بر مفعول است از این قرار: - م - ت - ش - مان - تان شان مانند: بردم بردت بردش بردمان بردتان بردشان. ( یعنی برد مرا برد ترا... ) یا ضمیر منفصل. ضمیریست که تنها هم ذکر شود از این قرار: من تو او ( وی آن ) ما شما ایشان. توضیح حالات اسم درین ضمایر نیز جاریست مثلا فاعلی: من رفتم تو رفتی... مفعولی: مرا ( من را ) گفت ترا ( تو را ) گفت... اضافی: کتاب من کتاب تو. ۶ - آنست که کسی چیزی اندیشد و بر زبان نیاورد و منجم از روی قواعد احکام نجومی آن را استخراج کند و بگوید که آن نیت حاصل می شود یا نه مقابل خبئ. ۷ - قیاسی بود که کبرایش محذوف باشد و علت حذف یا غایت وضوح بود چنان که گوییم: خط اب و خط اج از یک مرکز به یک محیط شده اند پس متساوی باشند. یا آن که خواهند که کذب مخفی باشد چنان که گویند: فلان شخص به شب طوف می کند پس خائن است. چه به تصریح کبری کذبش ظاهر شود. جمع: ضمایر ( ضمائر ).
جملاتی از کلمه ضمیر
ضمیر تو که بدش اطلاع بر دل خصم کند فروخته در تیره جانش نارالله
به عهد نور ضمیرت ز پرتو خورشید غبار آرد هر روز دیدهٔ روزن
جان و دلم همیشه به عشقت اسیر باد جانا مرا خیال تو نقش ضمیر باد