صدمت

لغت نامه دهخدا

صدمت. [ ص َ م َ ] ( ع اِ ) آسیب. ( دهار ). آزار:
اگر طاقت نداری صدمت پیل
چرا باید که بر موران نهی پای.سعدی.|| ضرب. کوب: بصدمتی که اگر کوه آهنین بودی از جای برکندی. ( گلستان ). رجوع به صدمة شود.
صدمة. [ ص َ م َ ] ( ع اِ ) مصیبت. ( منتهی الارب ). و فی الحدیث: الصبر عند الصدمة الاولی؛ ای الصبر یحمد عند اول الرزیة. ( منتهی الارب ). || آسیب. گزند:
آسودگی مجوی که از صدمه اجل
کس را نداده اند برات مسلمی.؟رجوع به صدمت شود. || ( اِمص ) برکندگی. ( منتهی الارب ). آزردگی. || ( مص ) سخت زدن. ( مقدمه لغت میرسید شریف ). رجوع به صدمت شود. || یکبار راندن. ( منتهی الارب ). || یک نوبت کوفتن دو چیز با هم. ( غیاث اللغات ). || آسیب رساندن. ( غیاث اللغات ). رجوع به صدمت شود.

فرهنگ معین

(صَ مَ ) [ ع. صدمة ] ۱ - (مص م. ) کوفتن، کوفتن دو چیز به هم. ۲ - (اِمص. ) کوفتگی، آسیب. ۳ - (اِ. ) آزار، مصیبت.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) کوفتن ضرب زدن. ۲ - ( اسم ) کوب ضرب. ۳ - ( اسم ) آسیب آزار. ۴ - مصیبت جمع: صدمات.

ویکی واژه

صدمة
کوفتن، کوفتن دو چیز به هم.
کوفتگی، آسیب.
آزار، مصیبت.

جمله سازی با صدمت

کمان‌آسا شد این قد چو تیرم ز بس کز صدمت دهرم رسد کوب
هنگام کین چو نیزه برافرازد از کتف مریخ را خطر بود از صدمت سنان
هر کس که یافت صدمت سحر بیان من چون سامریش ناله بجز لامساس نیست
نی نی، که از جفای فلک خاطرم برفت خاطر چگونه ماند با صدمت جفا ؟
بتاز صدمت ایام در شکست مباش بلند قدری اندر مضیق پست مباش
به نفخ صور که گردون کند ز صدمت او سپید مهرۀ خورشید را سیاه شعار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بی عرزه
بی عرزه
داشاق
داشاق
کپه اقلی
کپه اقلی
فال امروز
فال امروز