کلمه شیوه در زبان فارسی به معنای روش، طرز یا طریق است و به طور کلی به نحوه انجام یک کار یا فعالیت اشاره دارد. این واژه میتواند در زمینههای مختلف به کار رود و به انواع روشها و تکنیکها اشاره کند.
این واژه میتواند به معانی زیر اشاره داشته باشد:
روش انجام کار: این کلمه به نحوهای که یک کار خاص انجام میشود، اشاره دارد. به عنوان مثال، شیوه تدریس یک معلم.
سبک: در هنر و ادبیات، میتواند به سبک خاصی که یک نویسنده یا هنرمند در خلق آثار خود به کار میبرد، اشاره کند. برای مثال، شیوه نوشتاری یک نویسنده خاص.
رویکرد: این واژه همچنین میتواند به رویکرد یا نگرش خاصی که فردی در مواجهه با مسائل و چالشها دارد، اشاره کند. به عنوان مثال، شیوههای مختلف حل مسئله.
قوانین و اصول: در برخی موارد، این کلمه ممکن است به مجموعهای از قوانین یا اصولی که برای انجام یک کار خاص تعیین شدهاند، اشاره کند.
شیوه.[ شی وَ / وِ ] ( اِ ) طور و عمل و طرز و روش و قاعده. ( برهان ). طور. رسم. طریقه. سبک. اسلوب. روش. نهج. وتیره. نسق. سان. گون. گونه. هنجار. طریق. راه. طرز.( یادداشت مؤلف ). طرز و روش. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) ( از فرهنگ جهانگیری ). به معنی روش مجاز است و هرجایی و موزون از صفات او و با لفظ کردن و دادن و سپردن وطلبیدن و گرفتن و داشتن و بر روی هم شکستن مستعمل. ( از آنندراج ). طرز و طریق. ( انجمن آرا )
(وِ ) (اِ. ) ۱ - طرز، راه و روش. ۲ - خوی، عادی. ۳ - ناز، کرشمه. ۴ - مکر.
راه وروش، ریقه، قاعده، قانون، خوی، عادت
۱ - راه و روش قاعده قانون طریقه. ۲ - خوی عادت. ۳ - ناز کرشمه. ۴ - حیله. ۵ - سبک شعر یا نثر.
بسیر عیب گوی از مردم عیون یعنی کسی که بسیار چشم میزند.
اسم: شیوه (دختر) (فارسی) (تلفظ: šive) (فارسی: شيوه) (انگلیسی: shive)
معنی: روش، قاعده، حالت، وضع، طریقه، ( در قدیم ) عشوه، ناز، ( در عرفان ) اندک جذبه را گویند که گاه هست و گاه نیست