شکفتگی
فرهنگ عمید
۲. حالت شکفتن و باز شدن غنچه.
۳. [مجاز] خنده و خوش دلی و شادمانی.
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه آزاد فارسی
ازدست دادن آب یا آب تبلورِ بلور در معرض هوا. در نتیجه، سطحی خشک و گرد مانند ایجاد می شود.
جمله سازی با شکفتگی
چند بهاین شکفتگی مسخرهٔ هوس شدن ازگل و لاله عمرهاست خنده به بار میرسد
ای رسته از شکفتگی قد و خد تو بر طرف باغ گل، به لب جویبار سرو
صبح شکفتگی ز شفق کم بهاتر است خو کن به گریه، خنده ز گل بیوفاتر است
بر سر بود نشیمن گل، از شکفتگی در پای جای خار مدام از گزندگی است
از دانش و شکفتگی و عزم و حزم و خلق در روی و رایت ای بگهر ماه و آفتاب
نصیب نیست مرا از شکفتگی که جهان چو غنچهام ز گلستان ملول میآرد