سرحد

سرحد

سرحد منطقه کوهستانی در استان سیستان و بلوچستان ایران قرار دارد و به مرز بلوچستان پاکستان متصل است. رشته کوه‌های آن از شمال غربی به سمت جنوب شرقی کشیده شده و بلندترین قله آن، قله آتشفشانی تفتان با ارتفاع ۳,۹۴۱ متر است. این کوه‌ها دارای بازوهای شرقی و غربی نیز هستند که کوه بَزمان با ارتفاع ۳,۵۰۳ متر از جمله آن‌هاست و سرحد را به جبل بارز متصل می‌کند. شهر خاش در دره‌ای در دامنه‌های غربی کوه اصلی واقع شده و در مسیر زاهدان به ایرانشهر و چابهار قرار دارد. در اواخر قرن نوزدهم، به دلیل ناامنی و فعالیت‌های راهزنی مداوم، جمعیت این منطقه کاهش یافت و کشاورزی آن به شدت آسیب دید. در سال ۱۹۱۶، ارتش هندی انگلیسی مستقر در بلوچستان برای مقابله با راهزنان به کوه مورپیش حمله کرد.

لغت نامه دهخدا

سرحد. [ س َ ح َدد / ح َ ] ( اِ مرکب ) حد فاصل در زمین مشترک. ( آنندراج ) ( از بهار عجم ). از: سر + حد. مرز. ثغر: تونل و تالخزه دو ده است اندر میان کوه نهاده است بر سرحد میان چگل و خلخ. ( حدود العالم )

فرهنگ معین

( ~. حَ ) [ فا - ع. ] (اِمر. ) مرز. ج. سرحدات.

فرهنگ عمید

۱. مرز، کرانه.
۲. خط، نشان، و علامتی که زمین یا ملکی را از زمین و ملک دیگر جدا کند.
۳. مرز کشور.

فرهنگ فارسی

مرز، کرانه، خطونشان وعلامتی که زمینی راجداکند
۱ - مرز هر چیز کرانه. ۲ - مرز مملکت. ۳ - خط و علایمی که زمینی را از زمینهای مجاور جدا کند. ۴ - نواحیی که هنگام تابستان ایلات بان کوچ کنند یعنی نواحیی که در سر حد منطقه عشایری قرار گرفته و دارای هوای خنک است ( قشقایی و خمسه ) جمع سرحدات ( غلط ).
حد فاصل در زمین مشترک

فرهنگستان زبان و ادب

{frontier} [جغرافیای سیاسی] ← منطقۀ مرزی

دانشنامه عمومی

سرحد (بیرجند). سرحد روستایی است در دهستان القورات از توابع بخش مرکزی شهرستان بیرجند، واقع در استان خراسان جنوبی که بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۸۷ نفر ( در ۲۹ خانوار ) بوده است. 
سرحد (فارس). سرحد فارس یا شمال فارس عنوان عمومی منطقه سردسیر در شمال استان فارس مابین دشت مرودشت و اصفهان در ارتفاع ۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰ متری است. در متون جغرافیایی قدیم، فارس بر اساس محیط جغرافیایی و اوضاع آب وهوایی به دو منطقه سردسیر یا صرود و گرمسیر یا جروم تقسیم شده است. بنیان اقتصادی مناطق سردسیر بر کشاورزی و مناطق گرمسیر بر بازرگانی استوار بوده است. 

جملاتی از کلمه سرحد

خیمه جایی زده در خطه امکان کزوی تا به سرحد و جوبست به قدر دو کمان
که جنگی کرازوس با دستگاه گذر داده بودی به سرحد سپاه
دهد نوری طبیعت را دهد دادی شریعت را چو بسپارد ودیعت را بدان سرحد جان ای دل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم