ساعی

ساعی به معنای تلاش‌گر و کوشش‌کننده است، این واژه در زبان فارسی به افرادی اطلاق می‌شود که در انجام کارها و فعالیت‌های خود کوشا و پرتلاش هستند. این کلمه به نوعی نشان‌دهنده اراده و انگیزه فرد برای رسیدن به اهداف و انجام وظایفش است.

معانی خاص

گرد آورنده مالیات: ساعی به عنوان گردآورنده مالیات‌هایی مانند زکات، خراج و جزیه نیز شناخته می‌شود و به فردی گفته می‌شود که مسئولیت جمع‌آوری مالیات‌های مقرر را بر عهده دارد و در این راستا تلاش می‌کند تا منابع مالی لازم را تأمین کند.

سعی کننده بین صفا و مروه: در متون دینی و اسلامی، به فردی می‌گویند که در مناسک حج و عمره بین دو کوه صفا و مروه حرکت می‌کند. این عمل به عنوان یکی از ارکان مناسک حج شناخته می‌شود و نشان‌دهنده تلاش و کوشش زائران در انجام عبادت است.

سعایت کننده: در معنای دیگر، ساعی به فردی گفته می‌شود که علیه دیگری سعایت می‌کند. این معنا به نوعی به رفتارهای منفی و فریبکارانه اشاره دارد که در آن فردی سعی در تخریب وجهه یا اعتبار دیگری دارد.

یک نام پسرانه: 

ساعی همچنین به عنوان نامی برای پسران نیز استفاده می‌شود. این نام به معنای تلاش‌گر و کوشا است و می‌تواند نشان‌دهنده صفات مثبت و اراده قوی در فرد باشد.

کلمات مرتبط

کلمات مرتبط با این واژه می‌تواند شامل تلاش، کوشش، زحمت و سعی باشد.

کلمات متضاد

کلمات متضاد با آن می‌تواند شامل تنبلی، بی‌توجهی و بی‌عملی باشد.

معادل انگلیسی

معادل انگلیسی این واژه، diligent یا hardworking است. این واژه‌ها به معنای کوشا و پرتلاش بودن در انجام کارها و فعالیت‌ها استفاده می‌شوند.

لغت نامه دهخدا

ساعی. ( ع ص، اِ ) کوشنده. ( غیاث )( آنندراج ). کوشا. جاهد. جدی. کاری. کارکن. پشت کاردار. نیک گرم در کار. آنکه سعی و جهد کند:
درین بحرجز مردساعی نرفت
گم آن شد که دنبال راعی نرفت.سعدی ( بوستان ). || دونده. ( غیاث ) ( آنندراج ). شتابنده. برید. قاصد. پیاده: قال فلم یمض علی ذلک غیر لیلة... حتی ورد ساع من الصالح بن رزیک الی طرخان. ( یاقوت معجم ج 1 ص 418 س 1 ). || خزنده. || غمزکننده. ( مهذب الاسماء ). غماز. ( غیاث ) ( دهار ). سخن چین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بدگوئی کننده. ( غیاث ). بدگو. مضرب. نمام. واشی. دو بهم زن. ماهس. ماحل. محول. بائع. ناغز. مثْلِث. آنکه سعایت کند:
تا بود صبح واشی و نمام
تا بود باد ساعی و غماز.مسعودسعد.وفا باری از داعی حق طلب کن
کزین ساعیان جز جفائی نیابی. خاقانی.اما پادشاه بتحریض ساعی نمام...انصاف من نمی فرماید. ( سندبادنامه ص 134 ).
|| کارشکن. || والی بر هر کار و بر هر قوم که باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). والی و کاردان است برهر کاری و گروهی که هست. ( شرح قاموس ) ( قطر المحیط ). || کاسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || باج و خراج ستان. || کسی که کاری بر کسی افکند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || فراهم کننده و فراهم آورنده صدقه. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). والی صدقات. فراهم آورنده زکوة. مصدق. جابی. عامل. گیرنده زکوة و باج. عامل صدقات. || مهتر جهودان و ترسایان. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). ساعی از برای جهودان و ترسایان سرکرده ایشان است. ( شرح قاموس ) ( قطر المحیط ). ج، سُعادة.
ساعی. ( اِخ ) افندی از متأخران شاعران و خطاطان و از مردم تبریز بود. وی بسال 1218 هَ. ق. متولد شد و در 1240 به بایزید وبعد به استانبول رفت و در آن شهر به حکاکی میگذرانید. در 1251 به دعوت محمدعلی پاشا بمصر رفت و در دارالطبع بکار اشتغال یافت. بعد از مرگ محمدعلی پاشا به استانبول بازگشت و به مدیریت ثانیه مطبعه عامره تعیین شد و چندی بعد خود چاپخانه ای دایر کرد. ولی بعدها باز بمصر سفر گزید. وی از اکثر فنون بهره مند بود وبرای خط تعلیق حروف ریخت. ( از قاموس الاعلام ترکی ).
ساعی. ( اِخ ) تخلص امین زاده عبدالکریم است که از شاعران عثمانی قرن دهم هجری است. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

فرهنگ معین

[ ع. ] (اِفا. ) ۱ - کوشا، سعی کننده. ۲ - شتابنده. ۳ - سخن چین.

فرهنگ عمید

۱. سعی کننده، کوشنده، کوشا.
۲. [قدیمی] عامل وصول باج و خراج، والی، عامل.
۳. [قدیمی] برید، قاصد.
۴. (اسم، صفت ) [قدیمی] سخن چین.

فرهنگ فارسی

سعی کننده، کوشنده، کوشا، والی، عامل، قاصد
۱ - سعی کننده کوشنده کوشا. ۲ - دونده شتابنده. ۳ - سخن چین غماز. ۴ - فراهم آورنده زکات عامل صدقات. ۵ - مهتر جهودان جمع سعات.
تخلص مصطفی از شاعران عثمانی در قرن دهم هجری است

فرهنگ اسم ها

اسم: ساعی (پسر) (عربی) (تلفظ: sāei) (فارسی: ساعي) (انگلیسی: saei)
معنی: کوشش کننده، کوشا، ( در قدیم ) گرد آورنده ی زکات

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] گرد آورنده مالیات از قبیل زکات، خراج و جزیه همچنین به سعی کننده بین صفا و مروه و به سعایت کننده علیه دیگری را ساعی می گویند.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۴، ص۳۵۳. 

جملاتی از کلمه ساعی

تجار بزرگ آن زمان بازار تبریز حاج حسن هاشمی؛ حاج اسماعیل ترابپور؛ حاج مهدی ترابی؛ اعلاباف؛ حاج احمد فرشچی؛ تراب فام؛ حاج جواد ساعی زاد؛ حاج اسماعیل اسکویی و حاج احمد کلم فروش (قلم قاش) و در آخر شرکت سهامی فرش تبریز که ریاست آن را استاد حاج ابراهیم رضایی بر عهده داشت همواره مورد تشویق و توجه ایشان قرار می‌گرفت به فعالیتی پی‌گیر همت گماشت.
آن دلبران شاهد در کسوت مجاهد ساعی شدند و جاهد اندر پی امارت
سعی ساعی به سوی سلطان، آن که فلان‌ جای فلان محتشم است
تصاویر مربوط به هادی ساعی قهرمان المپیک و جهان رشته تکواندو که در پانزدهمین دوره بازی‌های آسیایی مصاف می‌دهد از تلویزیون دولتی ایران پخش نخواهد شد. علت آن شرکت ساعی در انتخابات شورای شهر تهران ذکر شده‌است. هادی پنج‌شنبه این هفته نخستین بازی خود را برگزار خواهد کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم