سابع

لغت نامه دهخدا

سابع. [ ب ِ ] ( ع ص ) هفتم. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). السابع من العدد بین السادس والثامن. ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). ج، سَبَعَه و سابعون. || هفت تو کننده. هفت لا کننده. سبع الحبل؛ حبله علی سبع قوی فهو سابع. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(بِ ) [ ع. ] (ص. ) هفتم، هفتمین.

فرهنگ عمید

هفتم، هفتمین.

فرهنگ فارسی

هفتم، هفتمین
( صفت ) هفتم هفتمین: فلک سابع.

ویکی واژه

هفتم، هفتمین.

جمله سازی با سابع

💡 می شود عباس، سابع چون کند در خویش دور هفتم شاهان دینداری تو ای عالم مدار

💡 برده مدر سعد ترا اختر سادس دیده شرف قدر ترا کوکب سابع

💡 قصه کوته چون ز صنع صانع لفظ آفرین سابع و عباس را بود این تناسب در میان

💡 فی حدیث المعراج قال (ص) ثم صعد بی الی السماء السابعة فاذا ابراهیم فسلّمت علیه ثم رفعت الی سدرة المنتهی فاذا نبقها مثل قلال هجر احلی من العسل و الین من الزبد و اذا ورقها مثل آذان الفیلة.

💡 ذرّۀ خاکی که بر سّم سمندت بوسه داد از ترفّع در دماغ چرخ سابع می شود

💡 او به‌طور هفتگی در روزنامهٔ الیوم السابع مقاله می‌نویسد.