راویه

اسم دخترانه راویه نامی عربی با بار معنایی غنی و متنوع است که به مفاهیم ارتباط، اطلاع‌رسانی، روایت‌گری و قدرت در بیان اشاره دارد. این نام می‌تواند به فرد احساس خاص بودن و تأثیرگذاری بر دیگران بدهد و او را به سمت زندگی پر از ارتباطات مثبت و آموزنده هدایت کند.

معانی اسم

نقل کننده خبر و سخن: این بخش از معنا به مفهوم انتقال و بیان اخبار و اطلاعات اشاره دارد. راویه به عنوان فردی که داستان‌ها، اخبار یا سخنان دیگران را نقل می‌کند، می‌تواند به معنای کسی باشد که در جامعه نقش مهمی در اطلاع‌رسانی و گسترش دانش دارد. این ویژگی می‌تواند به فرد احساس مسئولیت و قدرت در انتقال پیام‌های مثبت و آموزنده بدهد.

چارپایی که مشک آب را بر آن حمل کنند: در گذشته، چارپایان مانند شترها و قاطرها برای حمل آب و دیگر بارها استفاده می‌شدند و راویه به عنوان نامی که به این نوع چارپایان اشاره دارد، می‌تواند به مفهوم قدرت و استقامت در کار اشاره کند.

بسیار روایت کننده: این بخش به فردی اشاره دارد که به طور مکرر و زیاد داستان‌ها و اخبار را روایت می‌کند. راویه به عنوان کسی که به روایتگری علاقه دارد، می‌تواند نشان‌دهنده‌ی فردی با مهارت در بیان داستان‌ها و تجربیات باشد. این ویژگی می‌تواند به فرد کمک کند تا در جمع‌ها و مجالس اجتماعی بیشتر مورد توجه قرار گیرد و ارتباطات عمیق‌تری با دیگران برقرار کند.

لغت نامه دهخدا

( راویة ) راویة. [ ی َ ] ( ع ص، اِ ) مؤنث راوی. رجوع به راوی شود. || توشه دان و مشک که در آن آب باشد یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ظرف آب از چرم. ( از غیاث اللغات ). خیک بزرگی که دو دهن داشته باشد یکی بالای سر حیوانات که از آنجا پر کنند و یکی کوچک محاذی سر حیوان و از آنجا خالی کنند. ( لغت محلی شوشترخطی متعلق بکتابخانه مؤلف ). توشه دان که در آن آب است سفر را. ج، روایا. ( یادداشت مؤلف ):
صد هزاران خلق اندر بادیه
سر چو کویی بی عصا و راویه.مولوی.بنده ای میشد سیه با یک شتر
راویه از آب صافی کرده پر.مولوی.|| ستور آبکش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شتر آبکش. ( غیاث اللغات ). اشتر و استر و خری که بر آن آب بار کنند راه را. ج، روایا. ( یادداشت مؤلف ). || راوی. بازگوینده سخن از کسی ( و تاء آخر کلمه برای مبالغه است ). ( از منتهی الارب ). روایت کننده. ( لغت محلی شوشتر ).مرد یا زنی بسیارروایت. ( یادداشت مؤلف ). راوی. بازگوینده شعر از کسی ( و تاء آخر کلمه برای مبالغه است ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): آورده اند که راویة جریر و راویة نصیب و راویة کثیر و راویة جمیل وراویة احوص در مدینه گرد آمدند و هر یک ادعا داشتندکه شاعر او شاعرتر از دیگرانست... ( از موشح ص 159 ).
راویة. [ ی َ ] ( اِخ ) جایگاهی است در غوطه دمشق که قبر ام کلثوم و مدرک بن زیاد فزاری صحابی در آن است. و زیاد نخستین مسلمانی است که در این دیه بخاک سپرده شده است. ( از معجم البلدان ).
راویة. [ ی َ ] ( اِخ ) حمادبن ابی لیلی شاپوربن مبارک بنی عبیدة دیلمی کوفی غلام بنی بکر وابل، و معروف به راویة. رجوع به حمادبن میسرةبن المبارک در این لغت نامه و حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1ص 252 و الاعلام زرکلی ج 3 و عیون الاخبار ج 2 ص 211 شود.

فرهنگ معین

(یَ یا یِ ) [ ع. راویة ] (اِ. ) ۱ - مشک بزرگی که در آن آب را حمل و نقل کنند. ۲ - چارپایی که مشک آب را بر آن بار کنند.

فرهنگ عمید

۱. نقل کنندۀ سخن و خبر از کسی، راوی.
۲. (اسم ) توشه دان.
۳. (اسم ) مشک یا دلو بزرگ آبکشی.

فرهنگ فارسی

نقل کننده سخن وخبرازکسی، توشه دان ومشک یادلو
( اسم ) ۱ - مشک بزرگی که در آن آب را حمل و نقل میکنند. ۲ - چارپایی که مشک آب را بر آن حمل کنند.
حماد بن ابی لیلی شاپور بن مبارک بنی عبیده دیلمی کوفی غلام بنی بکر وابل و معروف به راویه.

فرهنگ اسم ها

اسم: راویه (دختر) (عربی) (طبیعت) (تلفظ: rāviye) (فارسی: راويه) (انگلیسی: raviye)
معنی: نقل کننده خبر و سخن از کسی، خبرگزار، چارپایی که مشک آب را بر آن حمل کنند، ( در قدیم ) بسیار روایت کننده، راوی

ویکی واژه

راویة
مشک بزرگی که در آن آب را حمل و نقل کنند.
چارپایی که مشک آب را بر آن بار کنند.

جملاتی از کلمه راویه

بنده‌ای می‌شد سیه با اشتری راویه پر آب چون هدیه‌بری
راویه بر دوش ابر از امر او رعد غران یک نهیب قهر او
چنانکه چار عرابی ز آب چاه بدلو کند براویه بندد بر اشتران صعاب
راویه پر کرد و مشک از مشک او ابر گردون خیره ماند از رشک او
راویه چشم تر و زاد غم و راحله شوق بهر این ره همه اسباب مهیا دارم