خورند. [ خوَ / خ ُ رَ ] ( اِ ) درخور. زیبا. لایق. سزاوار. شایسته. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). متناسب. ( یادداشت مؤلف ):
اگر به همتش اندر خورند بودی جای
جهانْش مجلس بودی سپهر شادروان.قطران ( از انجمن آرای ناصری ).- امثال:
گرز به خورند پهلوان، نظیر: لقمه به اندازه دهان.
|| نام روز دوازدهم از هر ماه شمسی. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ). اما صحیح در این معنی «خور» است نه خورند. || در شیمی این کلمه را برای «ظرفیت » قرار داده اند. رجوع به دایرةالمعارف فارسی شود.
خورند. [ خ ُ رَ ] ( اِخ )دهی است از بخش راور شهرستان کرمان، واقع در جنوب باختری راور و جنوب راه کوهبنان به راور. این ده کوهستانی و سرد و با 400 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
(خُ رَ ) (اِمر. ) درخور، مناسب.
درخور، لایق، شایسته، سزاوار: اگر به همتش اندر خورند بودی جای/ جهانش مجلس بودی سپهر شادروان (قطران: ۳۱۳ ).
(اسم ) فراخور مناس در خور شایسته: (( گرزبه خورند پهلوانست. ) )
دهی است از بخش راور شهرستان کرمان واقع در جنوب باختری راور و جنوب راه کوهبنان به راور. این ده کوهستانی و سرد و با ۴٠٠ تن سکنه می باشد آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است.
درخور، مناسب.
💡 شگفت نیست که بر من همی شراب خورند چو خون دیده لبم را همی شراب کنند
💡 ز شوق رایت احسان بیکرانه او چه خون که در رحم مادران خورند اطفال
💡 آزادگان به جای رسیدند و ما همان زان رهروان که گرد پی کاروان خورند
💡 از آن سببکه ز ضیق فضا و تنگی جای همی خورند ز هر گوشه بر در و دیوار
💡 نیشکر آن چنان نخورد کس ز دست دوست کازادگان ز دست مبارز سنان خورند
💡 خوشتر ز باده هیچ نعیمی نخورده اند آنها که مال و نعمت ملک جهان خورند