جگری

جگری که با املای فارسی [ ج ِ گ َ ] ثبت شده، در اصل صفت نسبی است و به معنای منسوب به جگر به کار می‌رود. در کاربرد ادبی و کهن، این واژه به رنگِ تیره‌ای اشاره دارد که آمیخته‌ای از سیاهی و سرخی است؛ همان‌گونه که رنگ جگر تازه، تیره اما همراه با رگه‌های قرمز به نظر می‌رسد. این تعبیر، اغلب در متون کلاسیک و شعر فارسی برای توصیف رنگ‌هایی به کار رفته که در آنها اثری از سرخی در پس زمینه‌ای تیره دیده می‌شود.

در معنای دوم و کنایی، جگری به شخص دلیر، جنگجو و کسی گفته می‌شود که آمادهٔ ریختن خون است یا در میدان نبرد، بی‌باکانه می‌جنگد. این استعاره از این باور سرچشمه می‌گیرد که جگر در فرهنگ فارسی نماد دلیری و مرکز شهامت است و کسی که «جگری» خوانده می‌شود، خونین‌دست و پرشور در نبرد ظاهر می‌گردد. بنابراین، این واژه علاوه بر توصیف رنگ، حامل بار معناییِ قدرتمندی در حیطهٔ صفات اخلاقی مانند شجاعت و جنگاوری نیز هست.

در مجموع، جگری واژه‌ای است با ریشه‌ای کهن و کاربردی استعاری که هم در حوزهٔ توصیف رنگ و هم در وصف حالات و ویژگی‌های انسانی به کار رفته است. این کلمه نمونه‌ای از غنای زبان فارسی را نشان می‌دهد که در آن، یک واژه می‌تواند همزمان هم به یک کیفیت حسی (رنگ) و هم به یک ویژگی اخلاقی (شجاعت) اشاره کند و در هر دو زمینه، تصویری پُرطنین و تأثیرگذار بیافریند.

لغت نامه دهخدا

جگری. [ ج ِ گ َ ] ( ص نسبی ) کنایه از رنگ سیاه که بسرخی زند. ( آنندراج ). || کنایت از خونین:
نداشتم بتو رنگی جز آنکه در شب وصل
ز زهرچشم تو شد طفل اشک من جگری.مخلص کاشی ( از آنندراج ).- جگری داغ؛ نشان و داغی که زایل نشود. ( ناظم الاطباء ). || خال طبیعی. || غم و اندوه تسلی ناپذیر. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

به رنگ سرخ تیرۀ مایل به سیاه.

فرهنگ فارسی

کنایه از رنگ سیاه که بسرخی زند یا کنایت از خونین یا غم و اندوه تسلی ناپذیر.

جمله سازی با جگری

گرت بود جگری سوختن ز داغ آموز ورت هوای شکفتن بود ز باغ آموز
از سپاه تو دل خصم ز بس بیجگری متنفّر چو ز ارباب طمع، طبع لئیم
من به آتش جگری موسی مشتاق سروش او به دلکش خبری شعلهٔ طور اعزاز