تحرس. [ ت َ ح َرْ رُ ] ( ع مص ) احتراس. خویشتن را از چیزی نگاه داشتن. ( زوزنی ). تحرس از چیزی؛ خود را پاس داشتن از آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خود را از چیزی نگاه داشتن. ( آنندراج ). تحفظ. ( قطر المحیط ). احتراس. توقی و تحفظ. ( اقرب الموارد ).
(تَ حَ رُّ ) [ ع. ] (مص ل. ) در پناه شدن. ۲ - پاس داشتن. ۳ - (اِمص. ) پاسداری.
خود را نگهداری کردن، خود را از چیزی نگاه داشتن، پرهیز کردن.
۱- ( مصدر ) در پناه شدن. ۲- پاس داشتن. ۳-( اسم ) پاسداری.
در پناه شدن.
پاس داشتن.
پاسدا
💡 باتوا علی قلل الجبال تحرسهم غلب الرّجال فلم تمنعهم القلل
💡 باتوا علی قلل الجبال تحرسهم غلب الرّجال فلم تمنعهم القلل
💡 «وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ» ای ثبّتناه فی بیته حتّی ورّثناه ابنه و قیل: «وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ» ای قوّیناه بالحرس و الجنود. و قال ابن عباس: کان اشد الملوک سلطانا کان تحرسه کل لیلة ثلاثة و ثلاثون الف رجل. و قیل: «شَدَدْنا مُلْکَهُ» بالعدل فی القضیة و حسن السیرة فی الرّعیة و قبض ایدی الظّلمة «وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ» یعنی العلم و النبوّة. و قیل: احکام الرأی و التدبیر.