آشامنده

لغت نامه دهخدا

( آشامنده ) آشامنده. [ م َ دَ / دِ ] ( نف ) نوشنده. شارب. خورنده مایعی.

فرهنگ عمید

( آشامنده ) کسی که نوشیدنی بیاشامد، نوشنده.

فرهنگ فارسی

( آشامنده ) ( اسم ) کسی که آب یا مایع دیگر آشامد نوشنده.
نوشنده شارب

جمله سازی با آشامنده

💡 پیر طریقت گفت: میدان راه دوستی افراد است، آشامنده شراب دوستی از دیدار بر میعادست برسد هر که صادق، روزی بآنچه مراد است. قوله تعالی: وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ حقّ تعالی جلّ جلاله قسم یاد میکند بآسمان که نظرگاه مؤمنانست و مصعد اقوال و اعمال بندگانست.

💡 مذهب شافعی آنست: که هر شرابی که جنس آن مستی آرد، اگر خمر بود و اگر نبیذ مطبوخ یا خام، از خرما، یا از مویز، یا از گندم، یا از گاورس، یا از عسل، اندک و بسیار آن حرامست، و آشامنده آن مستوجب حدّ، اگر مست شود و اگر نه مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت: «کل مسکر خمر، و کل خمر حرام انّ من التمر خمرا و ان من البر خمرا و ان من الشعیر خمرا و ان من العسل خمرا»