اسمر

اسم دخترانه اسمر نامی است با ریشه عربی که معانی زیبا و متفاوتی دارد و به رنگ پوست تیره اشاره دارد. این نام می‌تواند به فرد احساس خاص بودن و ارتباط با زیبایی‌های طبیعی بدهد.

معانی اسم

سبزه یا گندمگون: اسمر به معنای سبزه یا گندمگون است. این تعبیر به رنگ پوست افرادی اشاره می‌کند که دارای تن رنگی طلایی و گرم هستند، مشابه رنگ گندم. این ویژگی می‌تواند به زیبایی و جذابیت فرد اشاره کند و نشان‌دهنده تنوع زیبایی در جامعه باشد. این نام به فرد احساس خاص بودن و منحصر به فرد بودن در میان دیگران می‌دهد.

سیاه چرده: اسمر همچنین به معنای سیاه چرده است. این تعبیر به رنگ تیره‌تر پوست اشاره دارد و می‌تواند به زیبایی و خاص بودن افرادی که دارای رنگ پوست تیره هستند، اشاره کند. این معنا می‌تواند به فرد احساس قدرت و جذابیت بدهد و نشان‌دهنده تنوع و زیبایی‌های مختلف در جامعه باشد.

تأثیر بر شخصیت

انتخاب نام اسمر می‌تواند تأثیر مثبتی بر شخصیت فرد داشته باشد. این نام به فرد یادآوری می‌کند که باید به زیبایی‌های طبیعی خود افتخار کند و از تنوع و زیبایی‌های مختلف در جامعه لذت ببرد. این احساس می‌تواند به فرد کمک کند تا با اعتماد به نفس بیشتری در زندگی‌اش عمل کند و خود را به عنوان شخصیتی باارزش و محترم معرفی کند.

لغت نامه دهخدا

اسمر. [ اَ م َ ] ( ع ص، اِ ) مؤنث: سَمراء. ج، سُمر. گندمگون و سیاه چرده. سبزه [: کرمانیان ] مردمانی اند اسمر. ( حدود العالم ص 126 ). این مردمان [ مردمان ناحیت مغرب ] سیاهند و اسمر. ( حدود العالم ص 178 ). و این ناحیتی است [ سند ] گرمسیر... و مردمان اسمر. ( حدود العالم ص 124 ).
- مار اسمر؛ مار گندمگون و سبزه. - || کنایه است از قلم:
بر عدو زهر و بر ولی مهره ست
هرچه آن مار اسمر افشانده ست.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 82 ). || سیاه. سیاه رنگ. به رنگ سیاه:
سنگ سیه مخوان حجر کعبه را از آنک
خوانند روشنان همه خورشیداسمرش.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 219 ).- سر کلک اسمر؛ نوک سیاه رنگ قلم به مناسبت آغشته شدن به مرکب:
بحر اخضر به ارزد آن قطره
کز سر کلک اسمر اندازد.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 125 ).- شام اسمر؛ شام سیاه. شب تاریک:
نیزه دستش که چون شام اسمر است
چون شفق احمرسنان باد از ظفر.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 496 ).|| افسانه گو و قصه خوان. ( از غیاث اللغات ). || شیر ماده آهو. لبن ظبیه. || نامی است برای نیزه. || سال خشک و بی باران. ( از اقرب الموارد ).
اسمر. [ اَ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ سَمُر و سَمُرة. رجوع به سَمُر و سَمُرة شود.

فرهنگ معین

(اَ مَ ) [ ع. ] (ص. ) گندم گون.

فرهنگ عمید

کسی که رنگ پوستش بین سیاهی و سفیدی باشد، گندمگون.

فرهنگ فارسی

گندمگون، کسی که رنگ پوستش بین سیاهی وسفیدی باشد
( صفت ) گندم گون.

فرهنگ اسم ها

اسم: اسمر (دختر) (عربی) (تلفظ: asmar) (فارسی: اَسمر) (انگلیسی: asmar)
معنی: سبزه، گندمگون

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عبدالسلام بن سلیم فیتوری ( ربیع الاول ۸۸۰ - رمضان ۹۸۱/ژوئیه ۱۴۷۵ - ژانویه۱۵۷۴)، اَسْمَر، عارف و احیا کننده طریقه عروسیه (ه م) می باشد.
لقب «اسمر» به گفته خود عبدالسلام به سبب شب زنده داری هایش در عبادت به او داده شده است برخی نیز گفته اند وی را از آن رو اسمر نامیدند که پوست چهره اش به سبب عبادت در آفتاب و سرما و گرما تیره شده بود. نسبت فیتوری نیز حاکی از وابستگی او به قبیله فیتوریه (فواتیر) است. 
زندگینامه
عبدالسلام در روستای زلیطن (زلیتن) در طرابلس غرب، زاده شد. سلسله نسب او از طریق ادریس بن عبدالله محض به امام حسن (علیه السلام) می رسد. نیاکان او در زمان حجاج از مکه به مغرب کوچ کردند. عبدالسلام دو ساله بود که پدرش درگذشت. سپس عمویش، ابوالعباس احمد بن محمد فیتوری، سرپرستی او را برعهده گرفت و نخستین استادش نیز همو بود.
ورود به حلقه درس
عبدالسلام در ۷ سالگی قرآن را حفظ کرد، سپس به حلقه مریدان شیخ عبدالواحد دوکالی، از مشایخ سلسله عروسیه، پیوست و ۷ سال از محضر او بهره برد و کتاب هایی چون المختصر، الرسالة و مقدمه اشعری بر توحید را نزد او خواند. 

ویکی واژه

گندم گون.

جملاتی از کلمه اسمر

بر عدو زهر و بر ولی مهره است هر چه آن مار اسمر افشانده است
سنگ سیه مخوان حجر کعبه را از آنک خوانند روشنان همه خورشید اسمرش
مه قدم و فلک ردا، وز تف آفتاب و ره چهره چو ماه منخسف، یافته رنگ اسمری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال ورق فال ورق فال درخت فال درخت فال تماس فال تماس