( آب کردن ) آب کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تذویب. گداختن. اذابه. ذوب. مذاب کردن. حل کردن. محلول ساختن. || مجازاً، فروختن چیزی بنهانی. بفروش رسانیدن کالایی کم مشتری و کاسد یا قلب و ناروا.
- دل کسی را آب کردن؛ او را در مطلوب و آرزویی انتظار دادن.
( آب کردن ) (کَ دَ ) (مص م. ) ۱ - ذوب کردن. ۲ - (عا. ) به حیله جنس نامرغوب را فروختن.
( آب کردن ) ( مصدر ) ۱ - مایع ساختن تبدیل باب کردن ذوب کردن گداختن: آب کردن روغن آب کردن فلز. ۲ - ریختن آب در ظرف حوض و غیره. ۳ - جنس نامرغوب را فروختن ( مخصوصا بانواع حیله ). یا آب کردن دختر. بشوهر دادن او بحر نحو که میسر باشد. یا دل کسی را آب کردن. او را در مطلوب و آرزویی منتظر کردن.
گداختن بفروش رسانیدن کالایی کم مشتری
ذوب کردن.
به حیله جنس نامرغوب را فروختن.
فارسی:
💡 ندارد گریه افسوس با اعمال بد سودی که در جنس آب کردن، می فزاید ناروایی را
💡 به زیر پرده جانها آب کردند تن اندر خاک و خون پرتاب کردند
💡 خامشی در عالم آب است از مستی حجاب گرچه تسخیر نفس در آب کردن مشکل است
💡 اعتراض کشاورزان اصفهانی به انتقال آب زایندهرود به یزد، در سالهای اخیر در جریان بوده و از جمله در سال ۹۱ گروهی از کشاورزان شرق اصفهان اقدام به شکستن لولههای انتقال آب کردند که منجر به درگیری آنها با نیروی انتظامی و مجروح شدن تعدادی از آنها شد.
💡 چهارم با تنک پایه خسان و سبک سایه کسان شادکامی را کار آب کردن و آب کار نیک نامی بردن، شعر:
💡 کاخر جگر تشنه و عطشان به لب آب کردند جدا سر ز تنش دیده پر نم