بخشی از گیاه که معمولاً رنگ سبز دارد و میتواند به صورت پهن یا سوزنی باشد. در گیاهان آوندی، به عنوان زوائد جانبی ساقه شناخته میشوند که از مریستم انتهایی نوک ساقه شکل میگیرند. بیشتر آن ها دارای ساختاری پهن و سبز رنگ هستند که به صورت منظم و خاصی بر روی ساقه گیاهان قرار دارند. از سه بخش اصلی شامل پهنک، دمبرگ و نیام تشکیل شده است. پهنک به افزایش سطح تماس برگ با محیط کمک میکند. به دلیل نازکی، پهنک به خوبی وظایف فتوسنتز و تعرق را انجام میدهد. هر گیاه معمولاً ویژگیهای ظاهری خاصی برای خود دارد که این ویژگیها عمدتاً به خصوصیات ارثی گیاه و به طور ثانویه به عوامل محیطی مانند نور، رطوبت و دما بستگی دارد. به انواع بزرگ و تقسیم شده برخی از گیاهان، اصطلاحاً برگ شاخه گفته میشود. این اصطلاح بیشتر در مورد سرخسها به کار میرفته، اما امروزه به برگهای نخل و پایانخلها نیز اطلاق میشود.

برگ
لغت نامه دهخدا
برگ. [ ب َ ] ( اِ ) آن جزء از هر گیاهی که نازک و پهن است و از کناره های ساقه و یا شاخه های باریک میروید. ( ناظم الاطباء ). به عربی ورق گویند. ( از برهان ). جزوی از گیاه که نازک و پهن است و از کناره های ساقه یا شاخه ها روید وبیشتر برنگ سبز است. اندامی از گیاه که اغلب بصورت صفحات پهن و سبز بر اثر رشد و نمو جوانه انتهائی یاجوانه های محوری بر روی ساقه گیاه ظاهر میشود. غالباً این عضو دارای تقارن دوطرفی است. برگها به اشکال گوناگون در گیاهان مختلف دیده میشوند. ورق. ورقه. ( فرهنگ فارسی معین ). غَرَف. ( منتهی الارب )
فرهنگ معین
( ~. ) [ په. ] ( اِ. ) ۱ - اندامی از گیاه که از جوانه های روی ساقه یا شاخه پدید می آید، بلگ. ۲ - واحدی برای کاغذ یا آنچه به صورت کاغذ است، ورق، ورقه.
فرهنگ عمید
۲. واحد شمارش ورقۀ کاغذ: یک برگ کاغذ.
۳. ورقی برای بازی.
۴. نوعی کباب تهیه شده از قطعه های گوشت گوسفند یا گوساله.
۵. ورقی برای یادداشت، فیش.
۶. [قدیمی] ساز و نوا، سامان، اسباب، توشه.
۷. [قدیمی، مجاز] رغبت، دوستداری، میل.
۸. [قدیمی، مجاز] توان، طاقت.
۹. [قدیمی] نغمه، آهنگ.
* برگ بو: (زیست شناسی ) گیاهی خوش بو، با برگ های دراز شبیه آلاله که به صورت درختچه درمی آید.
* برگ بید: ‹بیدبرگ›
۱. (زیست شناسی ) برگ درخت بید.
۲. نوعی پیکان شبیه برگ بید: بُدی گر خود بُدی دیو سپیدی / به پیش بیدبرگش برگِ بیدی (نظامی۲: ۱۲۴ ).
* برگ سبز: [مجاز] چیزی کم بها که از روی محبت به کسی هدیه می دهند: بینوایان را به برگ سبز گاهی یاد کن / چون ز نیرنگ جهان خرج خزان خواهد شدن (صائب: لغت نامه: برگ سبز ).
* برگ نو: (زیست شناسی ) درختچه ای از تیرۀ زیتونیان، با برگ های درشت و بیضی شکل که همیشه سبز و گل هایش سفید و معطر است.
فرهنگ فارسی
پلک
۱۹۳۶ - ۱۸۸۵ م. آهنگ ساز اتریشی شاگرد آ. شونبرگ و از پیروان او طرفدار آتونالیته.
فرهنگ اسم ها
معنی: به ضم ب، ابرو
فرهنگستان زبان و ادب
جملاتی از کلمه برگ
ماییم و نوای غمت و برگ غریبی آخر نظری کن تو که بی برگ و نواییم
سیف فرغانی رو خدمت درویشان کن کرم قزاز بریشم گر برگ توتست